حضرت ابوجعفر محمد بن علی (علیهالسلام) ملقب به باقر و باقرالعلوم، فرزند امام سجاد (علیهالسلام)، امام پنجم شیعیان و یکی از چهارده معصوم است. امام محمدباقر (علیهالسلام)، امام پنجم شیعیان بنا به روایتى در اول ماه رجب و بنا به روایتی در سوم ماه صفر سال ۵۷ هجری قمری در مدینۀ منوره دیده به جهان گشود.
نسب حضرت
پدرش امام على بن الحسین (علیهالسلام) معروف به سجاد و زین العابدین، و مادرش فاطمه بنت الحسن المجتبى (علیهالسلام) معروف به امالحسن و امعبدالله مىباشند.
چون نسب شریف امام محمدباقر (علیهالسلام) هم از پدر و هم از مادر به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) مىرسد، به ایشان علوى بین علویین و فاطمى بین فاطمیین گفته مىشود. امام محمد بن على (علیهالسلام) مکنى به ابوجعفر و ملقب به باقرالعلم و باقرالعلوم مىباشد.
مقام امامت
این امام همام پس از شهادت پدر ارجمندش امام زین العابدین (علیهالسلام) در سال ۹۵قمرى به مقام ولایت و امامت شیعیان نایل شد و پیروان اهل بیت (علیهمالسلام) را در آن دریاى مواج سیاسى و نظامى عصر خویش و هرجومرج هاى آخر حکومت امویان به نیکى هدایت و رهبرى کرد.
یکی از راههایی که امام باقر (علیهالسلام) برای مقابله با فرقهها به خوبی از آن بهره گرفت، مناظره و گفتوگو بود، روشی که در عصر آن حضرت رواج داشت و ابزار مهمی برای انتقال عقاید و فرهنگ شمرده میشد.
دفاع از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مقابل خوارج
خوارج یکی از فرقههای فعال در زمان امام باقر (علیهالسلام) بود. هستۀ اولیۀ این فرقه، کسانی بودند که در پی پذیرش حکمیت در جنگ صفین، طرفین حکمیت را تکفیر کردند. این افراد گروهی از سپاهیان امیرالمومنین (علیهالسلام) بودند که حضرت را مجبور به پذیرش حکمیت کردند.
خوارج علی بن ابی طالب (علیهالسلام) را با همۀ سوابق درخشان و آیات و روایاتی که در شأنش نازل شده بود، بهخاطر پذیرش حکمیت و کشتن نهروانیان کافر میشمردند.
این گروه در زمان امام باقر (علیهالسلام) در نقاط مختلفی فعالیت داشتند و علاوهبر تحرکات نظامی، گاهی هم به گفتوگو و مناظره با دیگران میپرداختند.
عبدالله بن نافع بن ازرق بزرگ خوارج در زمان امام باقر (علیهالسلام) گفت: «اگر میدانستم در گوشهای از زمین کسی هست که بتواند از علی نسبت به کشتن خوارج دفاع کند و گناهکار نبودنش را اثبات نماید، برای دیدنش بار سفر میبستم.» گفتند: فرزندانش!
گفت: «مگر بین فرزندان علی عالم هم هست؟»
گفتند: «همین نشانۀ جهل تو که از عِلمیت محمد بن علی الباقر (علیهالسلام) آگاه نیستی.» ابنازرق با جمعی از بزرگان خوارج رهسپار مدینه شد و به محضر امام باقر (علیهالسلام) رسید.
امام تعجب کرد چگونه ابنازرق که او و پدرانش را کافر میشمارد برای شنیدن سخنش بار سفر بسته و به مدینه آمده است! سخن و دلیل سفر ابنازرق را به اطلاع امام رساندند و ایشان برای سخن با او آماده شد و بزرگان مهاجر و انصار را برای حضور در مجلس مناظره دعوت کرد بعد آراسته وارد مجلس شد و پس از حمد و ثنای خدا از حاضران خواست مناقب و فضایل امیرالمومنین (علیهالسلام) را بشمارند و حاضران به شمارش فضایل حضرت همت کردند.
ابنازرق بعد از شنیدن فضایل امیرالمومنین (علیهالسلام) عرض کرد: «من این روایات را بیشتر از دیگران نقل میکنم ولی همۀ اینها مربوط به قبلاز واقعۀ حکمیت و قتال خوارج است و با قبول حکمیت و قتل نهروانیان مشرک شد و همۀ فضایل را از بین برد.»
یکی از حاضران سخن رسول خدا (صلیاللهوعلیه) در روز خیبر را خواند که پیامبر (صلیاللهوعلیه) فرمود: «فردا پرچم جنگ را به کسی خواهم داد که بسیار حملهکننده است و هرگز به دشمن پشت نمیکند و جز با فتح و پیروزی بازنمی گردد. خدا و رسول او را دوست دارند و او هم خدا و رسول را دوست دارد!»
امام از ابنازرق پرسید: «این حدیث را قبول داری؟» عرض کرد: «آری، ولی بعداز این جریان، کافر و مشرک شد!» امام پرسید: «بگو ببینم خدایی که آن زمان به زبان پیامبرش اعلام کرد که علی را دوست دارد، آن زمان میدانست که علی بعدها خوارج را میکشد یا نمیدانست؟»
ابن نافع مانند کسی که با شنیدن هشداری یکباره از خواب بیدار شده باشد، متعجبانه از امام خواست سؤالش را یک بار دیگر بپرسد و امام دوباره پرسید: «خدا آن روز که اعلام کرد علی را دوست دارد، میدانست این علی در آینده اهل نهروان را میکشد یا نمی دانست؟ اگر بگویی نمیدانست که کفر ورزیده و خدا را جاهل شمردهای!»
ابنازرق قبول کرد که میدانست. امام پرسید: «آیا خدا علی را بهخاطر عمل به طاعت در آن زمان و تا آخر عمر دوست داشت یا بهخاطر عمل به معصیت؟»
ابننافع عرض کرد: «بهخاطر اینکه او را مطیع میدید، دوستش داشت.» امام فرمود: «برخیز که خودت، خود را محکوم ساختی و به ایمان و توحید ثابت و استوار علی اعتراف کردی (زیرا اگر قتال خوارج کفر و گناه بود، عاملش محبوب خدا نمیشد.)»
ابنازرق که در مقابل منطق معقول امام راهی جز تسلیم و قبول ندید، برخاست درحالیکه میگفت:
«حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ؛ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ» (بر اعتقادم بودم) تا اینکه به فجر نورانی بیان امام باقر (علیهالسلام) سیاهی ظلمانی گمراهی از سفیدی روشن صبح هدایت برایم متمایز و آشکار گشت؛ خداوند داناتر است که رسالت خود (نبوت و امامت) را در کجا قرار دهد.»
منبع :
کافی، ج ۸، ص۳۴۹




