یکی از شاگردان علامه جعفری نقل میکند:
استاد تعریف میکردند؛ در یکی از شبها در دوران طلبگی در نجف، با جمعی از طلاب نشسته بودیم که یکی از آقایان طلبه وارد جمع شد و گفت: میخواهم یک سئوالی مطرح کنم، اما همهتان را قسم میدهم که صادقانه به آن جواب بدهید. بعد از جیب عبایش یک عکس چاپشده در روزنامه را درآورد و گفت: اگر شما امکان انتخاب داشتهباشید که یا یک عمر بهصورت «شرعی و قانونی» با این خانم زندگی کنید، یا بهطور «مشروط و غیرقطعی و برای یک لحظه» با امیرالمؤمنین علیبنابیطالب علیهالسلام دیدار داشتهباشید، کدام را انتخاب میکنید؟ مشخص شد که سه نفر حاضر در آن جمع انتخابشان، زندگی با آن خانم است.
استاد در ادامه گفتند:
من نفر چهارم بودم. نوبت که به من رسید، یک لحظه به شکل گذرا به آن عکس نگاه کردم و بلافاصله به گوشهای پرتش کردم و گفتم: «والله قسم که دیدن مشروط امیرالمؤمنین علیهالسلام برای یک لحظه را به عمری زندگی با این زن ترجیح میدهم.»
دیگر حالم منقلب شد و بلند شدم و به طرف حجرهام رفتم. همانطور که نشسته و به درِ حجره تکیه دادهبودم، حس کردم وجودم سنگین شده و خواب دارد بر من غلبه میکند.
در آن حال عجیب، یکدفعه در باز شد و فردی داخل شد؛ از آنجاکه درِ حجره کوتاه بود، مجبور شد سرش را خم کند. سلام کردم و گفتم: شما که هستید؟ در جواب گفت: «همان کسی که میخواستی ببینی. من، علیبنابیطالب علیهالسلام هستم…» نگاه کردم. همان مشخصاتی که در تمام کتابها از مولا علیهالسلام نقل شده بود را داشتند؛ قد میانه، درشتهیکل، تا حدی بطین (چاق)، پیشانی بلند و…»
استاد ادامه ماجرا را اینطور شرح دادند: یک آن به خودم آمدم و دیدم در حجره تنها هستم. حال غریبی داشتم. دوباره به سرداب و جمع طلبهها برگشتم. من نفر چهارم بودم و وقتی برگشتم، عکس به دست نفر پنجم یا ششم رسیدهبود. یعنی مدت زمانی که گذشتهبود، تا این حد کوتاه بود.
علامه جعفری میگفتند: «بعد از دیدار با حضرت امیرالمومنین علی علیهالسلام هر کتابی را باز میکردم، فکر میکردم اینها را من قبلاً خواندهام!»
برای آشنایی بیشتر با علامه جعفری و اقدامات ایشان در پاسداشت مقام والای مولای متقیان امیرالمؤمنین علیهالسلام، این مطلب را مطالعه نمایید.