اسما به حسن و حسين (عليهماالسلام) گفت: برويد نزد پدرتان، و وفات مادرتان را به او خبر دهيد.
از هوش رفتن امیرمؤمنان (علیهالسلام) در مسجد
ابنعباس گوید: «زمانی که حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) به شهادت رسید. امام حسن و حسین (علیهماالسلام) از خانه بیرون دویدند و فریاد زدند:
«یا محمداه! یا احمداه! امروز که مادر ما از دنیا رفت، داغ مرگ تو برای ما تازه شد.»
سپس حضرت امیرالمؤمنین (عليهالسلام) را خبر کردند آن حضرت در مسجد بود، وقتی این خبر جانسوز را شنید مدهوش شد، آب به روی مبارکش پاشیدند تا بههوش آمد، پس حسن و حسین را بردوش گرفت و نزد فاطمه (سلاماللهعلیها) آمد و اسما بر بالین آن حضرت میگریست و میگفت:
ای یتیمان محمد ما به مصیبت جد شما به فاطمه خود را تسلی میدادیم، پس بعد از فاطمه خود را به که تسلی دهیم.»[۱]
درددل امیرالمؤمنین (علیهالسلام) با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)
هنگامی که امیرالمؤمنین (عليهالسلام)، حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) را دفن نمود، هنگامی که دست مبارک از میان خاک قبر بالا آمد، اندوه و غم بر دلش هجوم آورد و سيلاب اشک را بر گونههایش جارى ساخت، سپس رو بهجانب قبر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) گرداند و گفت:
«اى رسول خدا از من بر تو سلام باد، و سلام باد بر تو از جانب دخترت و حبيبهات و نور ديدهات و زائرت و كسى كه در آرامگاه تو در ميان خاک آرمیده است.
همان كسی كه خداوند زود رسيدن به تو را برايش برگزيده است. يا رسولاللَّه صبرم در فراق دختر برگزيدهات كم شده، و تابوتوانم در فراق سرور زنان به ضعیف شده است.
بهراستی امانت بازگردانده شد، گروگان دریافت شد و زهرا به سرعت از دستم گرفته شد. و بهزودى دختر تو از همدستى امتت عليه من و غصب حق خودش به تو گزارش مىدهد، پس احوال را از او جويا شو، كه بسى غمهاى سوزانى كه در سينه داشت و راهى براى گفتن آن نمىيافت، اما بهزودى بازگو خواهد نمود، و البته خداوند داورى مىكند و او بهترين داوران است.»
پانویس
[۱] بحار الانوار: ج۴۳ ص ٢١۴.
منبع
امالی، شیخ طوسی، صفحه: ۱۱۰-۱۰۹ / امالی شیخ مفید، صفحه: ۲۸۱-۲۸۳




