سقیفه بنی ساعده جایگاه و ایوانی سرپوشیده و دارای سقف در مدینه بود، که مربوط به قبیله بنی ساعده بوده و مردم برای مشورت در آن گرد میآمدند.
در حالی که هنوز بدن مطهر حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله دفن نشده بود، که غاصبین خلافت در صدد فتنه برآمدند.
بعد از رحلت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله مردم سه دسته شدند:
۱. گروهی در منزل امیرالمؤمنین علیهالسلام که مشغول آماده سازی مقدمات تشییع رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله بود، تجمع کردند.
۲. مهاجرین در مسجد به رهبری ابوبکر بن ابی قحافه تجمع کردند
۳. انصار در سقیفه بنی ساعده به رهبری سعد بن عباده رئیس قبیله خزرج تجمع کردند.
پس بدین ترتیب مدعیان خلافت سه نفر بودند:
– امیرالمؤمنین علیهالسلام
– ابوبکر بن ابی قحافه!
– سعد بن عباده!
اهل مسجد بعد از مطلع شدن از تجمع مردم در سقیفه، سریعا خود را به سقیفه رساندند و با آنان به مذاکره نشستند، هر دو گروه مدعی برتری خود بودند و به نوعی خود را می ستودند و خویش را لایق خلافت می دیدند و همه واقعه غدیر را از یاد برده بودند.
مهاجرین مدعی بودند که خلیفه باید از مهاجرین مکه باشد، چون رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله خود از مهاجرین بوده و چون قریش بوده، پس غیر قریش بر قریش نمی تواند حکومت کند!
اما انصار مدعی بودند که آن زمان که مردم مکه رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله را راندند، این انصار بود که پیامبر صلیاللهعلیهوآله را حمایت کرد، پس انصار به این سمَت خلافت لایق ترند تا مهاجرین!
تا اینکه شخصی گفت:
“که دو امیر برای خلافت انتخاب گردد! یک امیر از مهاجر و امیری از انصار!”
مهاجرین گفتند که دو شمشیر در یک غلاف نگنجد.
پس هیاهو بالا گرفت تا اینکه در این میان، عمر از ابوبکر خواست که دستش را جلو بیاورد، تا با او بیعت کنند و ابوبکر چنین کرد و عمر با او بیعت نمود.
به دنبال او سایر مهاجرین و انصار نیز با ابوبکر بیعت نمودند.
سقیفه کاملاً به نفع ابوبکر تمام شد و کسی در این میان به سعد بن عباده اعتنایی نکرد و همگی به سمت مسجد برای ادامه بیعت روانه شدند.
ابوبکر بن ابی قحافه بر فراز منبر نشست و مردم با او بیعت می کردند.
شیوه بیعت گرفتن از مردم مدینه برای خلافت ابوبکر بن ابی قحافه
قبیله بنی اسلم عشیره ای بودند که هر ساله برای تهیه آذوقه به مدینه می آمدند. از طرفی هم بنی اسلم دشمنی دیرینه با انصار داشتند.
شیخ مفید می نویسد: «در آن زمان، صحرانشینانِ عرب برای خرید خوار وبار، به صورت قبیلهای، به شهر میآمدند؛ چون صحرا ناامن بود و اگر تعداد کمی از آنان میآمدند، بارشان را میگرفتند و خودشان را میکشتند. لذا افراد قبیله، همه با هم، برای خرید خواروبار حرکت میکردند. مردان قبیله اسلم از صحرا به مدینه آمده بودند تا آذوقه تهیه کنند.
در آن زمان که وارد مدینه شدند، بیعت با ابوبکر در سقیفه انجام شده بود.
عمر و بقیه به آنان گفتند: “بیایید کمک کنید برای خلیفه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بیعت بگیریم، آن وقت ما هم خوار وبار رایگان به شما میدهیم.
آنها خوشحال شدند و اول خودشان ریختند و بیعت کردند، و بعد دار و دسته ابوبکر شدند؛ دامنهای عربی خود را به کمر زدند و کوچههای مدینه را پُر کردند.
به هر جا میرسیدند، در بازار، کوچه، و.. هر کس را که میدیدند برای بیعت با ابوبکر میآوردند. بدین ترتیب، ابوبکر به کمک قبیله اسلم خلیفه شد.»
طبری در تاریخ خود مینویسد: «قبیله اسلم همگی در مدینه گرد آمدند تا با ابوبکر بیعت کنند، آن قدر جمعیت زیاد بود که حتی بازارها نیز گنجایش ایشان را نداشت.
عمر در این هنگام میگفت: قبیله اسلم را که دیدم یقین به پیروزی پیدا کردم.»
ابن ابی الحدید معتزلی درباره نقش قبیله اسلم میگوید:
« پس از سقیفه أبوبکر و عمر و ابوعبیده جراح و گروهی چماق به دست را دیدم که ژست حمله و تهاجم بخود گرفته و به هر کس میرسیدند وی را کتک میزدند و به زور دست او را گرفته، بعنوان بیعت، چه بخواهد و چه نخواهد، بر روی دست ابوبکر میکشیدند.»
منابع
- کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۱۴۴
- الجمل شیخ مفید، ص۴۳
- تاریخ طبری، ج۲، ص۴۵۸
- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۱۹