دامنۀ فعالیتهای امام حسن مجتبی (علیهالسلام) در عصر علوی شامل حوزههای فرهنگی، سیاسی، نظامی و... میباشد؛ امام حسن مجتبی (علیهالسلام) به اقتضای اوضاع زمانه و درخواست امام زمانش، گاهی در سمت قضاوت، گاهی در پی بسیج مردمی برای جهاد، گاهی در میدان رزم و دیگر مسوولیتها به کمک و یاری پدر میشتابید که در ادامۀ مطلب، روایتهایی از فعالیتهای ایشان و همراهی تام و تمام با پدر را، در تمامی عرصهها از پیش نظر میگذرانید.
روایتی شنیدنی از کودکی امام حسن (علیهالسلام) و شرم سخن گفتن در حضور پدر
امام حسن (علیهالسلام) با اینکه در ظاهر کودک بودند امّا هر روز به مجلس درس پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) حضور یافته و آنچه از جدّشان میشنیدند بعد از آمدن به منزل برای مادر نقل میکردند. گویی مادر بهعنوان یک استاد، مراقبت دقیق از فرزندش میفرمود و هر روز او را امتحان میفرمود و پس از آمدن حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به منزل، حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)، عین فرمایشات پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را برای همسر نقل میکردند. حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرمود: «شما که در مسجد نبودید چگونه آگاهی یافتید؟ میفرمود: فرزندم حسن برای من نقل کرده است.» حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) روزی تصمیم گرفتند این بیان و گفتوگوی فرزند با مادر را از نزدیک ببینند و بشنوند. بدین جهت آن روز زودتر از امام حسن (علیهالسلام) به خانه آمده و خود را پشت پرده پنهان کردند تا وقتی امام حسن (علیهالسلام) میآیند، پدر را نبینند و آزادانه شنیدهها را بیان کنند. ولی جالب است که آن روز وقتی مادر از فرزند پرسیدند: «پسرم امروز پیامبر چه مطلبی را فرمودند؟» امام مجتبی (علیهالسلام) تأمّلی کردند به گونهای که گویی قادر بر سخن نبودند. حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) فرمودند: «فرزندم تو را چه شده، چرا نمیتوانی سخن بگویی؟» عرض کرد: «یا اُمَّاهُ لاتعجِبی مِمَّا عَرافِی فَاِنَّ کَبِیراً یَرعَانِی»، «مادر از این حالت من تعجب نکنید، گویا بزرگی مراقب من است.»[۱] یعنی آن روز جوّ حاکم بر خانه بهگونهای دیگر بود زیرا مقام والای ولایت، پشت پرده بود و همهچیز را نظاره میفرمود.
قضاوت و داوری امام حسن (علیهالسلام) به درخواست پدر
حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در برخی از رویدادها از امام حسن (علیهالسلام) میخواست که قضاوت کند. روزی مردی را به محضر حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آوردند که چاقویی در دست داشت و او را در خرابهای کنار کشتهای یافته بودند، و او را قاتل معرفی میکردند. وقتی او را برای قصاص میبردند قاتل واقعی خودش را معرفی و اقرار به کشتن آن شخص کرد. حضرت علی (علیهالسلام) متهم و قاتل را نزد فرزندش امام حسن (علیهالسلام) فرستاد تا حکم را از او بخواهد. امام حسن مجتبی (علیهالسلام) پس از شنیدن صحبتهای هر دو فرمود: «قاتل واقعی با اقرار و صداقتش جان متهم را نجات داد و با این کار گویی بشریت را نجات داده است و خداوند متعال فرموده: «وَمَنْ اَحْیَاهَا فَکَاَنَّمَا اَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا؛ هرکس انسانی را از مرگ نجات دهد، چنان است که گویی همۀ مردم را زنده کرده است.» (سوره مائده آیه ۳۲)
بنابراین آن دو را آزاد سازید و دیۀ مقتول را از بیتالمال پرداخت کنید.[۲]
اینکه امیرمؤمنان (علیهالسلام) جواب سؤال و قضاوت را بر عهدۀ فرزندش گذاشت، دلیل بر شخصیت والای علمی امام حسن مجتبی (علیهالسلام) است.
در روایتی دیگر؛ «در زمان ابوبکر روزی، عربی نزد او آمده و گفت: من در حال احرام بودم، در مسیر خود به یک عدد یا چند عدد (تخم شترمرغ) برخوردم، آنها را برداشتم شکستم و از آن غذایی درست کرده و خوردم آیا چیزی بهعنوان کفاره بر من واجب است یا نه؟ خلیفه از پاسخ عاجز بود، او را به سراغ عمر فرستاد، او نیز نمیتوانست پاسخ بدهد، از عبدالرحمن سؤال کرد؛ او هم متحیّر شد. سرانجام همه به اجماع او را نزد حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرستادند. حضرت درحالیکه دو پسرشان حسنین (علیهماالسلام) در خدمتشان بودند، فرمودند: از هر کدام از این دو آقازاده میخواهی سؤال کن، مرد عرب رو به امام حسن (علیهالسلام) کرد و سؤال خود را تکرار کرد. حضرت فرمودند: آیا شتر داری؟ عرض کرد: آری. امام حسن (علیهالسلام) فرمودند: به تعداد تخمهایی که از شترمرغ استفاده کردی، شتر ماده را نزد شترهای نر رها کن، هرچه از آمیزش آنها به دست آمد و هر تعداد که زاییدند، بچههای شتر را به خانۀ کعبه هدیه کن. در اینجا حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودند: «پسرم برخی از شترها توانایی زایمان ندارند و فرزند خود را سقط میکنند، اینجا چه باید کرد؟» عرض کرد: «پدرم اگر برخی از این شترها آنگونه بودند حتماً در میان تخمهای شترمرغ هم برخی فاسد بودند.» حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خرسند شده و رو کردند به حاضران، درحالیکه توانایی علمی فرزندشان را به رخ آنها میکشیدند، فرمودند: «مَعاشِرَ النَّاسِ، ای مردم آنچه این جوان امروز پاسخ داد همان چیزی است که قبلاً سلیمان بن داود فهمیده بود.»[۳]
امامت جمعه توسط امام حسن مجتبی (علیهالسلام) در دوران خلافت پدر بزرگوارشان
یکی از مسئولیتهای مهم فرهنگی امام حسن مجتبی (علیهالسلام) در دوران خلافت حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، امامت جمعه بود. هرگاه حضرت علی (علیهالسلام) کوفه را ترک میکرد و یا به دلیل عذری نمیتوانست نماز جمعه را اقامه کند، این مهم را بر دوش فرزند بزرگترشان میگذاشتند. مسعودی مینویسد: آنگاه که عذری مانند بیماری برای حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پیش میآمد و نمیتوانست برای اقامۀ نماز جمعه در مسجد کوفه حضور یابد، فرزند برومندش را به این امر مهم میگمارد.[۴]
امام حسن (علیهالسلام) در یکی از خطبههای نماز جمعه چنین فرمود: «همانا خداوند سبحان مبعوث نکرد پیامبری را مگر اینکه بعد از او جانشینی و یا گروه و یا خاندانی را تعیین کرد. پس قسم به آن کس که محمد (صلیاللهعلیهوآله) را به پیامبری برگزید، هیچکس در حق ما اهلبیت کوتاهی نخواهد کرد، مگر اینکه خداوند سبحان اعمال او را ناقص خواهد گذاشت و هیچ دولتی بر ضد ما حاکمیت پیدا نخواهد کرد، مگر آنکه عاقبت از آنِ ما خواهد شد و متجاوزان به حق ما پس از چند صباحی، سزای عمل خود را خواهند دید و به مکافات آن خواهند رسید.»[۵]

مقام بالای معنوی امام حسن (علیهالسلام) و قرائت دعای باران به توصیۀ حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
گروهی نزد حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمدند و از کمبود باران شکایت کردند. آن حضرت فرزند خود امام حسن (علیهالسلام) را فراخواند و به وی فرمود: خدا را برای طلب باران بخوان. امام حسن (علیهالسلام) به دنبال فرمان پدر دست به دعا برداشت و فرمود: «اللهم هیّج لنا السحاب بفتح الابواب بماء عباب؛ خدایا! ابرها را به حرکت درآور و با بازکردن درهای آسمان، باران فراوانی بر ما بفرست». سپس امام حسین (علیهالسلام) این دعا را خواند. هنوز دعا تمام نشده بود که باران شروع به باریدن کرد.[۶]
سرپرستی موقوفات؛ امام حسن (علیهالسلام) مسئول امور مالی حضرت امیرالمومنین (علیهالسلام)
امام علی (علیهالسلام) در اواخر عمر خویش طی حکمی همۀ موقوفات خویش را به امام حسن (علیهالسلام) واگذار کرد.[۷]
این موقوفات دو بخش بود: برخی موقوفات خود حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بودند از قبیل چاه، چشمه، نخل و دیگر چیزهایی که ایشان آنها را احداث و وقف گردانیده بود؛ برخی همان موقوفات پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) بود که تولیتش به عهدۀ حضرت علی (علیهالسلام) بود. مضمون این وصیت میرساند که این حکم فقط مربوط به تصدّی اموال شخصی حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نبود، بلکه دربارۀ بیتالمال است که باید برای حفظ امامت و زعامت اهلبیت به دست کسی سپرده شود و حقوق و صدقات به اهلش برسد. در واقع منصب سرپرستی موقوفات و صدقات، یکی از مسئولیتها و شئون امامت است که امام علی (علیهالسلام) آن را به امام حسن (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) اختصاص میدهد. حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در فرمانی به امام حسن (علیهالسلام) به وی چنین میفرماید: «این است آنچه را که بندۀ خدا، علی بن ابیطالب، پیشوای مؤمنین دربارۀ دارایی خود به آن فرمان داده برای به دست آوردن رضا و خشنودی خدا که به سبب آن مرا به بهشت داخل نماید و بر اثر آن، آسودگی آخرت را به من عطا فرماید... و پس از من، حسن بن علی سفارش مرا انجام میدهد. وصی من است از مال و داراییم به طور شایسته صرف میکند و به مستحقین و سزاواران میبخشد و اگر برای حسن پیشامدی نمود حسین زنده است. وصی من بعد از حسن، اوست و سفارشم را مانند او انجام میدهد.... و شرط میکند با آنکه تصدی این مال را به او داده، اینکه این مال را به همان طوری که هست، باقی بگذارد و میوۀ آن را در آنچه به آن مأمور گشته و رهنمود شده است، صرف نماید و شرط میکند که نهالی از زادههای درخت خرمای این دهها را نفروشد...»[۸]
این نامه در صدد نصب مدیر امور مالی مطمئن و دقیق برای حفظ و حراست بیتالمال مسلمانان است؛ گرچه در میان صدقات مقداری از دسترنجهای آنان نیز دیده میشود.[۹]
قدرت اقناع کردن در بیان شیوای امام حسن (علیهالسلام) و بسیج مردم کوفه در سپاه حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) حکومت خود را با عدالت پیش میبرد، ولی آنان که به زراندوزیهای زمان عثمان خو کرده بودند و همانانی که مردم را به قتل او تشویق میکردند، پس از مدتی که اوضاع را به فراخور حال خود ندیدند، پیراهن خونین عثمان را دستاویز مقاصد پلید خود ساختند و در بصره به اخلالگری و آشوبطلبی دست زدند. حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرزند بزرگ خود امام حسن (علیهالسلام) را به همراه عمار بن یاسر و قیس را برای جلب مشارکت مردم در ستیز با پیمانشکنان به کوفه فرستاد.[۱۰]
برخی از مردم وقتی او را دیدند که میخواهد برای آنان سخنرانی کند، زیر لب میگفتند: «خدایا! زبانِ زادۀ دختر پیامبرمان را گویا گردان». امام حسن مجتبی (علیهالسلام) به سبب بیماریای که داشت، به ستونی تکیه کرد و سخنان بسیار شیوا و رسایی ایراد کرد. او پس از سپاس و ستایش خداوند، به بیان مناقب پدر بزرگوارش پرداخت و سخنرانی گیرا و رسایی ایراد فرمود.[۱۱]
امام حسن (علیهالسلام) توانست حدود دوازدههزار نفر از جنگجویان کوفه را جهت پیوستن به سپاه حضرت علی (علیهالسلام) به سوی بصره گسیل دارد.
روشنگری امام حسن (علیهالسلام) در مذاکره و حکمیت
پس از پایان گرفتن جریان حکمیت توسط ابوموسی اشعری و عمرو بن عاص، و خیانت آشکار آنها به اسلام و مسلمانان، بسیاری از مردم لب به اعتراض گشودند. با این که مردم کوفه بر خلاف نظر حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، ابوموسی اشعری را جهت مذاکره و حکمیت پیشنهاد کرده و بر این امر اصرار ورزیده بودند؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) برای پایان دادن به اختلافات، به امام حسن (علیهالسلام) دستور داد تا دربارۀ ابوموسی و عمرو بن عاص و اشتباهاتشان سخن گوید. اندلسی مینویسد: روزی علی (علیهالسلام) در مسجد کوفه بالای منبر سخن میگفت. متوجه فرزندش حسن (علیهالسلام) شد و به او فرمود: برخیز و دربارۀ این دو نفر سخن بگو. امام حسن (علیهالسلام) برخاست و پس از حمد و ثنای خدا، فرمود: «ای مردم! شما در مورد این دو نفر (ابوموسی و عمروبن عاص) مذاکره کردید (و به توافق رسیدید.) و ما آنها را به مجلس مذاکره فرستادیم. برایناساس که مطابق قرآن، نه مطابق هوسهای نفسانی داوری کنند ولی آنها مطابق هوسهای نفسانی و نه مطابق قرآن داوری کردند و وقتی که مذاکره اینگونه باشد، حاکم نخواهد بود. بلکه محکوم است. ابوموسی در آنجا که حکمیت را برای عبدالله بن عمر قرار داد، به خطا رفت. ابوموسی از سه جهت خطاکرد:
- عبدالله با پدرش عمر مخالفت نمود، زیرا عمر او را برای خلافت نپسندید و او را جزو شورای شش نفره قرار نداد.
- عبدالله رهبری و حاکمیت را برای خود طلب نکرد.
- مهاجران و انصار که مقام زمامداری را تشکیل میدهند، برای امارت او اتفاق نظر ننمودند.»
در مورد اصل مسئلۀ حکمیت (وکالت دادن به شخصی برای داوری) رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) در جریان یهودیان بنی قریظه، سعد بن معاذ را منصوب نمود تا دربارۀ آنها داوری کند و او نیز حکمی کرد که خداوند به آن راضی شد و شکی در این جهت نیست، زیرا اگر حکم کردن سعد بن معاذ خلاف بود، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به آن راضی نمیشد.[۱۲]
سخنان شیوای امام، که جایگاه علمی و سیاسی امام حسن (علیهالسلام) را برای همگان آشکار میساخت، مسئله را کاملاً روشن نمود، هرچند که دشمن هیچگاه دست از فتنهگری برنمیداشت.[۱۳]
محتوای تربیتی نامۀ حضرت علی (علیهالسلام) به فرزندش امام حسن مجتبی (علیهالسلام)
محتواى این نامه از نظر تربیت نفوس، فوقالعاده داراى اهمیت است. حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در بخش اوّل، خود و فرزندش را بهعنوان نویسندۀ نامه و مخاطب آن با عباراتى بسیار پرمعنا که با روح مجموع نامه هماهنگ است معرفى مىکند. این وصیتنامه که بعد از نامۀ مالک اشتر از طولانىترین نامههاى حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در نهج البلاغه است، یک دورۀ کامل درس اخلاق، تهذیب نفس، خودسازى، تربیت نفوس و سیروسلوک الى الله است، که در ادامه از پیش نظر میگذرانید؛
«مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ، الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ، الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ، الْمُسْتَسْلِمِ [لِلدَّهْرِ الذَّامِ] لِلدُّنْيَا، السَّاكِنِ مَسَاكِنَ الْمَوْتَى وَ الظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً، إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا يُدْرِكُ، السَّالِكِ سَبِيلَ مَنْ قَدْ هَلَكَ، غَرَضِ الْأَسْقَامِ وَ رَهِينَةِ الْأَيَّامِ وَ رَمِيَّةِ الْمَصَائِبِ وَ عَبْدِ الدُّنْيَا وَ تَاجِرِ الْغُرُورِ وَ غَرِيمِ الْمَنَايَا وَ أَسِيرِ الْمَوْتِ وَ حَلِيفِ الْهُمُومِ وَ قَرِينِ الْأَحْزَانِ وَ نُصُبِ الْآفَاتِ وَ صَرِيعِ الشَّهَوَاتِ وَ خَلِيفَةِ الْأَمْوَاتِ؛ أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ فِيمَا تَبَيَّنْتُ مِنْ إِدْبَارِ الدُّنْيَا عَنِّي وَ جُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَيَّ وَ إِقْبَالِ الْآخِرَةِ إِلَيَّ مَا يَزَعُنِي عَنْ ذِكْرِ مَنْ سِوَايَ وَ الِاهْتِمَامِ بِمَا وَرَائِي، غَيْرَ أَنِّي حَيْثُ تَفَرَّدَ بِي دُونَ هُمُومِ النَّاسِ هَمُّ نَفْسِي [فَصَدَّقَنِي] فَصَدَفَنِي رَأْيِي وَ صَرَفَنِي عَنْ هَوَايَ وَ صَرَّحَ لِي مَحْضُ أَمْرِي، فَأَفْضَى بِي إِلَى جِدٍّ لَا يَكُونُ فِيهِ لَعِبٌ وَ صِدْقٍ لَا يَشُوبُهُ كَذِبٌ، وَ وَجَدْتُكَ بَعْضِي بَلْ وَجَدْتُكَ كُلِّي حَتَّى كَأَنَّ شَيْئاً لَوْ أَصَابَكَ أَصَابَنِي وَ كَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاكَ أَتَانِي، فَعَنَانِي مِنْ أَمْرِكَ مَا يَعْنِينِي مِنْ أَمْرِ نَفْسِي، فَكَتَبْتُ إِلَيْكَ كِتَابِي [هَذَا] مُسْتَظْهِراً بِهِ إِنْ أَنَا بَقِيتُ لَكَ أَوْ فَنِيتُ.»
از وصيت آن حضرت به حسن بن على (علیهماالسلام) در آن هنگام كه از صفين بازمى گشت که در «حاضرين» نوشته است.
«از پدرى در آستانۀ فنا و معترف به گذشت زمان، كه عمرش روى در رفتن دارد و تسليم گردش روزگار شده، نكوهش كنندۀ جهان، جاى گيرنده در سراى مردگان، كه فردا از آنجا رخت برمىبندد، به فرزند خود كه آرزومند چيزى است كه به دست نيايد، راهروی راه كسانى است كه به هلاكت رسيدهاند و آماج بيماريهاست و گروگان گذشت روزگار. پسرى كه تيرهاى مصائب به سوى او روان است، بندۀ دنياست و سوداگر فريب، و وامدار مرگ و اسير نيستى است و هم پيمان اندوهها و همسر غمهاست، آماج آفات و زمين خوردۀ شهوات و جانشين مردگان است.
اما بعد. من از پشت كردن دنيا به خود و سركشى روزگار بر خود و روى آوردن آخرت به سوى خود، دريافتم كه بايد در انديشۀ خويش باشم و از ياد ديگران منصرف گردم و از توجه به آنچه پشت سر مىگذارم باز ايستم و هرچند، غمخوار مردم هستم، غم خود نيز بخورم و اين غمخوارى خود، مرا از خواهشهاى نفس بازداشت و حقيقت كار مرا بر من آشكار ساخت و به كوشش و تلاشم برانگيخت، كوششى كه در آن بازيچهاى نبود و با حقيقتى آشنا ساخت كه در آن نشانى از دروغ ديده نمىشد. تو را جزئى از خود، بلكه همۀ وجود خود يافتم، بهگونهاى كه اگر به تو آسيبى رسد، چنان است كه به من رسيده و اگر مرگ به سراغ تو آيد، گويى به سراغ من آمده است. كار تو را چون كار خود دانستم و اين وصيت به تو نوشتم تا تو را پشتيبانى بود، خواه من زنده بمانم و در كنار تو باشم، يا بميرم.»
امام حسن مجتبی (علیهالسلام) و برادرشان حضرت امام حسین (علیهالسلام) در کنار پدر و در حریم ولایت امام زمانِ خود مطیع و فرمانبردار میزیستند، و از نظر فضائل و مناقب، چون ستارهای در کنار خورشید کاملاً تحتالشعاع بودند، و همانطور که در روایات ذکر شده دریافتیم؛ ایشان تسلیم اوامر امام زمان خویش بودند؛ اختر فروزانی که به صلاحدید حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در انجام امور گوناگون، همواره به نحوی احسن تجلّی میکردند.
منابع
[۱] مناقب آل ابیطالب، ج ٢، ص ١٤٨.
[۲] ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسلام)، ج۳، ص۱۷۷. زمانی، احمد، حقایق پنهان، ص۱۵۵. کلینی، محمد بن یعقوب، فروع کافی، ج۷، ص۲۸۹. عطاردی، عزیزالله، مسند الامام المجتبی (علیهالسلام)، ص۹۹.
[۳] مناقب آل ابیطالب، ج ٤، ص ١٠.
[۴] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۳۴۵.
[۵] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۹. عمادزاده اصفهانی، حسین، زندگانی حضرت مجتبی (علیهالسلام)، ص۲۲۲.
[۶] ابوالعباس حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، ص۱۵۷. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۹۱، ص۳۲۱. نوری طبرسی، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، ج۶، ص۱۹۷.
[۷] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۷.
[۸] امام علی (علیهالسلام)، نهج البلاغه، ن۲۴، ج۱، ص۲۵۷. ابوحامد عبدالحمید، ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۱۴۶
[۹] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۷، ص۵۱. ابن شعبه الحرانی، الحسن بن علی، تحف العقول، ص۱۹۷.
[۱۰] شیخ مفید، محمد بن محمد، الجمل، ص۱۴۲.
[۱۱] ابوحامد عبدالحمید، ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۴.
[۱۲] قرشی، باقر شریف، حیاة الامام الحسن (علیهالسلام)، ج۱، ص۴۷۹.
[۱۳] ابن قتیبه الدینوری، عبدالله بن مسلم، الامامه والسیاسه، ج۱، ص۱۵۸.




