از میان هزاران هزار بیت شعری که در مناقب و فضایل مولای متقیان علی (علیهالسلام) سروده شده، شعر معدود شاعرانی نظیر «عرفی شیرازی»، به خلعت فخر و اعتبار مزین شده و اشعارشان در حرم مطهر نجف خودنمایی میکند.

این اشعار در کتیبه های طلاکاری و مینا کاری به خط خوشنویسان عصر، محمدجعفر اصفهانی، به تاریخ ۱۱۵۶ قمری بر ایوان طلا نگاشته شده است.

قصیدۀ هراس و مماس «عرفی شیرازی» در کنارۀ ورودی اصلی ایوان طلا
اين بارگاه کيست که گويند بی هراس
کای اوج عرش سطح حضيض ترامماس
منقار بند کرده ز سستی هزار جا
تا اولين دريچه آن طاير قياس
آورده گوشوار مرصع بهديه عرش
کز وی علوّ شأن بستاند بالتماس
نی سايه اش لباس ببَر کرده از علوّ
نی کرده نور مِهر زر اندوديش لباس
از بسکه نور بارَد ازو در حواليش
خورشيد روشنی کند از سايه اقتباس
گر بشنود نسيم هوای حريم او
بر مغز نوبهار هجوم آورَد عطاس
گفت آسمان مرا که بگو اين چه منظر است
کز رفعتش نه وهم نشان داد و نی قياس
گفتم که عرش نيست زجاج است و لب گزيد
گفتا نعوذبالله از اين طبع دون اساس
شرمی بکن چه عرش، چه کرسی، نه بارها
گفتم بصرفه حرف زن ای پايه ناشناس
اين قصر جاه واسطه آفرينش است
يعنی علی، جهان معانی، امام ناس
آنجا که لطف او عمل کيميا کند
زر دارد التماس طلائيت از نُحاس
معجونی از بلاهت خصم و شعور اوست
کيفيتی که کرده قضا نام آن نُعاس
ای از شميم جعد عروسان خلق تو
پيچيده در مشام نسيم صبا عطاس
نه اطلس فلک نشود عطف دامنش
برقد کبريای تو دوزند اگر لباس
دشمن چو يافت حزم ترا گفت با زحل
چون بخت من بخواب که فارغ شدی ز پاس
باصيقل ضمير تو چون عکس آينه
مرئی شود ز ظل بدن، صورت حواس
ليل و نهار نسبتشان منعکس شود
گر مه ضيا کند ز ضمير تو اقتباس
زلفين مه وَشان نپذيرند صيد دل
عفو تو عام سازد اگر منع احتباس
حفظ تو گرندای امان در دهد به بحر
شايد که سطح آب شود شعله را مماس
گرمابه جهان جلال ترا بود
از مهر و ماه جام وز هفتم سپهر طاس
جاه ترا سپهر سمندی بود که هست
از آفتاب شعشعه در گردنش قطاس
شاها منم که چون فرسِ طبع زين کنم
گيرد بدوش غاشيه عجز، بو فراس
فرماندهی نداشته چون من جهان نظم
اين حرف با ظهير توان گفت بی هراس
طرز کلام غير کجا وين روش کجا
نسناس را کسی نشمارد ز نوع ناس
درشعر من چه کار کند ناخن حسود
بس فارغ است خوشه پروين ز جورداس
نظم حسود و شعر مرا در ميان بود
بُعدی که واقع است ميان اميد و يأس
عُرفی بس است بيهده بهر دعا بر آر
نزد خدای جل و علا دست التماس
لبريز باد جام حيات موافقت
تا هست گرم دوره اين واژگونه طاس
بی خوشه باد کشت مراد مخالفت
چندانکه دانه آرد شود در دهان آس

«عرفی شیرازی» چه کسی است؟
«محمد بن خواجه زینالدین بن جمالالدین شیرازی» ملقب به «جمالالدین» و متخلص به «عُرفی» از مشاهیر و شعرای شیراز در قرن دهم هجری است. وی درسال ۹۶۳هجری قمری متولد شد.

در زادگاهش به تحصیل علم و دانش پرداخته و به قدر توان در هنر و خط نسخ مهارت بدست آورد. از جوانی به سرودن شعر تمایل داشت، دیری نپایید که در شیراز شهرت یافت و به محافل ادبی آن شهر راه پیدا کرد.

در اوان جوانی از راه دریا به هندوستان مهاجرت کرد و در لاهور به سر برد تا در سال ۹۹۹هجری قمری در سن ۳۶سالگی درگذشت. پس از چندی پیکرش را به نجف منتقل کردند.

شهرت او در قصیدهسازی و از سخنسرایان بهنام سبک هندی است. عرفی در قالبهای دیگر شعر نیز طبعآزمایی کرده اما مهارت او در قصیدۀ دیگر سرودههای وی را تحتالشعاع قرار داده است.

«کلیات» اشعار عرفی مشتمل بر ۱۴هزار بیت شامل قصیده و رباعی و مثنوی و قطعه است.

قصیده هراس و مماس او در مدح مولای عالمیان امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، تشرف یافت تا بر ایوان طلای آن حضرت نقش بندد و موجب افتخار این شاعر گردد.







