دلایل بطلان حدیثی که برای غصب فدک جعل شد؛ تصرف حجرۀ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)

بررسی دقیق وقایع پس از شهادت پیامبر‌ خاتم نشان می‌دهد که ادعای ارث نگذاشتن پیامبران نه‌تنها با قرآن و سنت مطابقت ندارد، بلکه با رفتار عملی مدعیان این حدیث نیز در تضاد است.

یکی از شواهد مهم این تناقض، تصرف کامل حجرۀ پیامبر‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) توسط عایشه و دفن پدرش، ابوبکر در آنجاست.

محاسبۀ ارثیِ حجره

در نقد حدیث «لا نورث...» یکی از شواهد مهم، تصرف غاصبانۀ عایشه در حجرۀ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است؛ حجره‌ای که او آن را به‌عنوان ارث در اختیار گرفت.

اگر بنابر ادعای ابوبکر بود که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ارثی باقی نمی‌گذارد و هرچه از ایشان می‌ماند صدقه است، پس چرا عایشه در ملکی که باید صدقه محسوب می‌شد، رفتار مالکانه داشت و با استناد به آن، از دفن امام ‌حسن‌ (علیه‌السلام) در کنار قبر مطهر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) جلوگیری کرد؟
این برخورد خصمانه، طبق روایات معتبر شیعه و اهل‌سنّت، قطعی و ثابت است. [۱]

ملا مهدی نراقی در این زمینه می‌فرماید: «وقتی که عایشه منع نمود که حضرت امام‌ حسن‌ (علیه‌السلام) را در حجرۀ حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دفن نمایند، ابن‌عباس یا محمد بن حنیفه –اختلاف روایت‌ها- به او خطاب نمود:

«امروز سوار شتر شدی، بعد استر، و اگر بیشتر بمانی شاید فیل هم، سوار شوی. سپس می‌گوید: طبق احکام ارث، همسر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) اگر فرزندی نداشته باشد، تنها یک‌هشتم از اموال غیرمنقول رسول خدا را ارث می‌برد، و چون همسران رسول خدا نه نفر بودند، سهم هرکدام فقط یک‌نهم از آن یک‌هشتم می‌شود. در نتیجه، هر همسر نهایتاً یک‌هفتاد ‌و دوم حجره را حق داشت.

با وجود این، عایشه تمام حجره را در اختیار گرفت و درحالی‌که تنها همین سهم اندک را حق داشت، همۀ آن را تصرف کرد و سپس پدرش ابوبکر را در همان حجره دفن نمود. همین ماجرا دربارهٔ حفصه نیز وجود دارد؛ او نیز سهمش تنها یک‌هفتاد و دوم حجره بود، اما حجره را کامل در اختیار گرفت و بعداز وفات عمر، او را هم در همان‌جا دفن کردند.»

بهانۀ اهل‌سنت دربارۀ دفن ابوبکر و عمر در حجره

اهل‌سنت دربارۀ دفن ابوبکر و عمر در آن حجره‌ها گفته‌اند که عایشه و حفصه به اندازۀ سهم خود، پدرانشان را در آنجا دفن کردند. اگر گفته شود که ابوبکر آن دو حجره را به‌عنوان میراث به آنان نداده، بلکه ادعا کردند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آن حجره‌ها را به آن‌ها بخشیده و براساس برخی روایات، ابوبکر نیز به همین دلیل آن حجره‌ها را در اختیارشان گذاشت.

در پاسخ می‌گوییم، چگونه ابوبکر تنها به یک ادعای بخشش، آن هم بدون هیچ دلیل و اثبات شرعی آن دو حجره را به تصرف آنان داد، اما ادعای حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) را با وجود شاهدانی که برای فدک شهادت دادند، رد کرد؟

در هیچ‌یک از کتاب‌های حدیث و تاریخِ شیعه و اهل‌سنت نیامده است که عایشه و حفصه برای ادعای بخششی که مطرح کرده‌اند شاهدی ارائه داده باشند یا آن را از نظر شرعی اثبات کرده باشند.

تناقض حکم ابوبکر در موضوع فدک و حجره‌ها

اگر گفته شود که ابوبکر دربارۀ فدک و عوالی (زمین معروفی است که از بالای نجد تا مدینه امتداد دارد) از علم بخشش اطلاعی نداشت و به‌دلیل شهادت یک مرد و یک زن نمی‌توانست حکم دهد، اما در مورد حجره‌های عایشه و حفصه، با اتکا به علم قطعی خود، توانست تصمیم بگیرد و برای حاکمی که به موضوعی علم قطعی دارد، جایز است بدون نیاز به ارائۀ شاهد، براساس آن حکم کند.

در این صورت، اگر ابوبکر می‌خواست براساس «علم واقعی» خودش عمل نماید، لازم بود به هرچیزی که او را به یقین می‌رساند و اطمینان حاصل می‌کرد، پایبند باشد.

شکی نیست که ادعای حضرت فاطمه‌ (سلام‌الله‌علیها) همراه با شهادت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، حسنين (علیها‌السلام)، ام‌ایمن و اسما بنت عمیس، برای او یقین‌آور بود؛ چون ابوبکر به صداقت و عدالت این افراد آگاه بود و می‌دانست که آنان هرگز دروغ نمی‌گویند.

او بارها از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) این سخن را شنیده بود: «حق با علی است و علی با حق است و هرگز از هم جدا نمی‌شوند.»

بنابراین اگر ملاک عمل او علم شخصی بود، باید در اینجا نیز مطابق همین علم رفتار می‌کرد. پس این پرسش پیش می‌آید که چرا در چنین مسئله‌ای، برخلاف علم قطعی خود عمل نمود؟

اگر کسی بگوید ابوبکر به سخنان آن بزرگان یقین نداشته، این سخن ناشی از ناآگاهی و بی‌انصافی و مخالف باور مشهور اهل‌سنت است. با توجه به جایگاه عصمت آنان و آگاهی ابوبکر از آن، چگونه ممکن است گفتارشان برای او یقین‌آور نبوده باشد؟ حتی اگر عصمت را قبول نداشت، صدق و عدالتشان محرز بود. پس چرا سخن آنان یقین نیاورد، اما در مورد عایشه و حفصه بدون شاهد و گواه یقین ایجاد شد؟

درحالی‌که هیچ ‌یک از اصحاب، نزدیکان یا راویان معتبر نقل نکرده‌اند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آن دو حجره را به عایشه و حفصه بخشیده باشد. حتی برخی از عالمان اهل‌سنت تصریح کرده‌اند که چنین بخششی اصلاً رخ نداده و این خود ابوبکر بود که آن حجره‌ها را در اختیار آنان گذاشت.

حکم عثمان در مورد حجره‌ها

یکی از نشانه‌های روشن اینکه ابوبکر آن دو حجره را به‌عنوان ارث به عایشه و حفصه داده بود نه به‌عنوان بخششی از جانب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) حکمی است که عثمان صادر کرد.

عثمان زمانی که آن دو (عایشه و حفصه) را از تصرف حجره‌ها بازداشت، به آنان گفت: «شما خود شهادت دادید که اموال پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ارث برده نمی‌شود؛ پس اکنون چگونه ادعای ارث می‌کنید؟ به خدا سوگند که من هیچ شکی ندارم که شهادت شما نادرست بود.» [۲]

رفتار متناقض امت با عایشه و حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها)

سید بن طاووس می فرماید:

«تبعیت کردن امت از عایشه در برپایی جنگ جمل بر ضد امیرالمؤمنین‌ (علیه‌السلام) و خودداری آنان از یاری کردن حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) از چیزهایی است که صاحبان عقل را به تعجب وا می‌دارد، دلالت می‌کند بر این‌که آنان از بنی‌هاشم روی برگرداندند و در منتهای ضلالت و گمراهی بودند

در نهایت، این شواهد نشان می‌دهد که حدیث «لانوَرّث...» نه تنها با قرآن، سیرۀ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و عدالت علوی سازگار نیست، بلکه حتی با رفتار عملی راویان آن نیز هماهنگ نیست.

نمونه ای از رفتار عجیب امت در تصدیق عایشه و دشمنی با حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) این است که حمیدی در «جمع بین صحیحین» و دیگران روایت کرده‌اند:

«پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) وقتی به مدینه هجرت کرد، موقتاً در بعضی از خانه‌های اهل مدینه مسکن گرفت و محل انباری خرما را که به سهل و سهیل - دو یتیمی که در حمایت سعد بن زراره بودند، تعلق داشت به امانت گرفت. سپس آن‌ها آنجا را به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بخشیدند و بنابر روایتی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آنجا را خرید و در آن مکان مسجدی ساخت و اطاق‌هایی هم برای خودش بنا نمود تا اهل‌و‌عیالش را در آن مسکن دهد و چون تمام شد به آنجا منتقل شد.»

اثبات قرآنی مالکیت حجره‌ها توسط پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)

حمیدی در حدیث صد و سی ‌و چهارم روایت کرده است: «پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) وقتی خواست مکان مسجد را از قوم بنی‌نجار بخرد، آنجا را به ایشان هبه کردند و در آنجا یک درخت خرما وجود داشت و قبرستان مشرکین بود.

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) درخت را کند و قبرها را خراب کرد و قرآن کریم شاهد است بر اینکه بیوت (حجره‌ها) مال پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود و ایشان مالک آن‌ها بود.

همچنان که در آیۀ شریفه می‌خوانیم: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ؛ ای کسانی که به خدا ایمان آورده اید هیچ‌گاه به خانه‌های پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) داخل نشوید مگر آنکه اجازه دهند.» [۳]

مشخص است که عایشه، در مدینه خانه‌ای متعلق به خود نداشت و نه پدرش و نه قوم او نیز در مدینه منزلی از خود نداشتند، زیرا همگی در مکه سکونت داشتند. با این حال، پس از شهادت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، ادعا کرد که حجره‌ای که پیامبر خاتم در آن دفن شد، متعلق به اوست.

در پی این ادعا، پدرش ابوبکر بلافاصله حجره رسول خدا را به او واگذار کرد و اجازه سکونت او در آنجا را فراهم نمود.

ولی حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) را از فدک و عوالی منع کرد و شهادت و گواهی شاهدان فدک که شهادت دادند رسول خدا در زمان حیاتش فدک را به زهرا (سلام‌الله‌علیها) بخشیده است را رد نمود

تعارض با قواعد ارث در قرآن

حمیدی روایت کرده است: «ابوبکر برخلاف عموم آیات قرآن در زمینۀ میراث عمل کرد و حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) را از ارث پدر محروم نمود. حال اگر عایشه از طریق سکونت مالکیت حجره را به دست آورده باشد، چرا سایر زنان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) مالک حجره‌هایی که در آن‌ها زندگی می‌کردند، نشوند؟

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در زمان شهادت دارای نه همسر بودند و هریک از همسران ایشان در حجره‌ای جداگانه اقامت داشتند. سوال مطرح شده این است که اگر عایشه از طریق ارث مالک حجره‌ای شد، چرا حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) از پیامبر خاتم ارث نبرد؟

چگونه عایشه همان حجره را به خود اختصاص داده بود درحالی‌که یک‌نهم از یک‌هشتم میراث، یعنی یک قسمت از هفتاد و دو قسمت به او می‌رسید و چه کسی این حجره را از میراث پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به عایشه اختصاص داد؟

بعداز شهادت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چه کسی اجازه داد که در کنار قبر مطهرش بیل و کلنگ به ‌کار ببرند و قبر بکنند و اموالشان را دفن کنند و حجرۀ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را مقبره‌ای برای مردگان خود سازند؟

این کار بی‌توجهی به دستورات قرآن است که می‌فرماید: «لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ؛ هیچ‌گاه به خانه‌های پیغمبر داخل نشوید مگر آنکه اجازه دهند.» [۳]

اگر خانۀ پیامبر میراث بود، چرا از همۀ ورثه اجازه نگرفتند؟ چگونه آن را میراث می‌دانستند درحالی‌که ادعا کردند پیامبر خاتم میراثی نمی‌گذارد؟ اگر اموال ایشان متعلق به همۀ مسلمانان بود، چرا اجازه ندادند دیگران مردگان خود را در آنجا دفن کنند؟ و چرا از مسلمانان برای این کار رضایت نگرفتند؟

اگر نظر مسلمانان ضروری بود، چرا در دادن فدک و عوالی به حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) از آنان اجازه نخواستند؟ پدری که حق بزرگی بر گردن همۀ مسلمانان داشت. عجیب‌تر اینکه ابوبکر حجرۀ پیامبر خاتم را نه به ورثه و نه به مسلمانان، بلکه فقط به عایشه داد؛ و با این حال، بسیاری سکوت کرده و اقدامی نکردند.»

چرایی نسبت دادن حجره‌ها به نام زنان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)

حمیدی در روایتی دیگر چنین نقل کرده است: «برخی مخالفان معتقدند حجره مربوط به عایشه است، زیرا حجره‌ها به نام زنان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نام‌گذاری شده بودند و این را نشانۀ مالکیت آنان می‌دانند. اما این ادعا مستلزم آن است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در مدینه خانه‌ای نداشته و در خانه‌های زنانش سکونت کرده باشد.

اجماع مسلمین این نظر را رد می‌کند؛ همه موافقند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) پس از ورود به مدینه زمین خرید، حجره‌ها را ساخت و زنانش را در آن‌ها سکونت داد. اگر حجره‌ها به سکونت زنان نسبت داده شده باشد، این انتساب استعاری و مجازی است، همان‌طور که می‌گویند: «خانۀ مورچه‌ها و چهارپایان، حتی اگر مالک آنها نباشند.»

روایت «ما بین بیتی و منبری...» و ادعای مالکیت حجره

حمیدی در کتاب «جمع بین صحیحین» از مسند عبدالله بن زید بن عاصم انصاری نقل کرده که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چنین فرمودند:

«مَا بَيْنَ بَيْتِي وَمِنْبَرِي رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ؛ مابين خانۀ من و منبر من باغی از باغ‌های بهشت است.» [۴]

در این روایت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نفرموده است: «مابین حجرۀ عایشه و منبر من»

حمیدی همین روایت را با همین الفاظ از مسند ابوهریره روایت کرده است.

عبدالمحمود گوید: «این حدیث را در جلد دوم صحیح مسلم با لفظ دیگری به این صورت مشاهده کردم، مابين منبری و بيتی روضة من رياض الجنة. و در تمام این عبارات می فرماید، بیت (حجرۀ) من نه بيت عایشه.» [۵]

آیا مخالفین و کسانی که از اهل‌بیت روی برگرداندند می‌بینی که فرمایش او را در اینکه فرمود: «حجرۀ من است» را تصدیق نکنند؟ یا اینکه ادعای دروغین عایشه را دربارۀ مالکیت حجره از قول پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و وصف او به پاکیزگی از جانب خداوند صحیح تر می‌دانند؟

ابن‌سعد صاحب كتاب طبقات الکبری از ابن‌عباس نقل کرده است:

«هنگامی که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) از مقدمات دفن رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فارغ شد آن حضرت را بر روی تختی در حجره‌اش قرار داد. می‌گویم: پس این شهادت و گواهی ابن‌عباس بعداز شهادت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است که نگفت بیت عایشه.» [۶]

طبری نیز در تاریخ خود ذکر نموده است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «هرگاه مرا غسل دهید و کفن کنید مرا بر روی تختم در حجره‌ام در کنار قبرم قرار دهید.» [۷]

و نفرمود در حجرۀ عایشه و این آخرین عهد او در دنیا بود. [۸]

رد این ادعا با آیۀ طلاق

قرآن این موضوع را تصدیق می کند در آنجا که می‌فرماید: «يا أَيُّهَا النَّبِی إِذا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ؛ اى پیامبر گرامی، به امت خود بگو هنگامی که خواستید زنان‌تان را طلاق داده و رها کنید، به وقت عده‌شان طلاق دهید. زمان عده را، زمانی را که پس از طلاق نباید ازدواج کنند بشمارید. از خدا که آفریننده شماست بترسید و آن زنان طلاق داده شده را از خانه بیرون نکنید، مگر آنکه کار بسیار زشت آشکاری (مانند زنا) را مرتکب شوند.» [۹]

یعنی حجره‌ها متعلق به شوهران بود و اگر متعلق به زنان طلاق‌ گرفته بود، بیرون کردن آن‌ها از خانه جایز نبود. در نتیجه قائل شدن به اینکه حجره‌ها مال زنان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است ادعای باطل و مردودی است و ادعای عایشه قابل توجیه نیست.

 

با توجه به استدلال‌های بیان شده در تعارض و تناقض این حدیث با قرآن و قواعد ارث، بنابراین مشخص است که ادعای قطعی بودن حدیث جعلی «لا نورث...» از سوی ابوبکر بی‌پایه است.

 

پانویس
[۱] علامه محقق سید محمد قلی موسوی هندى در کتاب تشييد المطاعن، ج۱۵، ص۲۰۸-۲۱۳ می‌فرماید: «پس ممانعت کردن عایشه از دفن امام‌ حسن (علیه‌السلام) در جوار قبر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) که به روایات معتبره اهل‌سنت ثابت و متحقق است بحمدالله مجال انکار نیست.»
[۲] شهاب ثاقب، ص۳۸-۴۱.
[۳] سورۀ احزاب، آيۀ۵۳.
 [۴] صحیح بخاری، ج۲، ص۵۷ و ج۷، ص۲۰۹ و ج۸، ص۱۵۴؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۱۲۳.
[۵] صحیح مسلم، ج۴، ص۱۲۳.
 [۶] طبقات الكبرى، ج۲، ص۲۹۲.
[۷] تاریخ طبری، ج۲، ص۴۳۵.
[۸] طرائف، ج۱، ص۲۸۶_۲۹۰.
[۹] سورۀ طلاق، آيۀ ۱

مطالب بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *