گذری تاریخی-روایی بر ماجرای فدک
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) شخصیت برجستهای بود که نقش او در پیشبرد اسلام و آگاهی عمیقش از دین انکارناپذیر بود و با گذشت مدت کوتاهی از واقعۀ غدیر، حذف او از صحنۀ سیاسی ممکن نبود؛ از همین رو گروهی از مردم مالیات خود را به خلیفۀ سقیفه ندادند. غاصبان خلافت برای محدود کردن اهلبیت و جبران کمبود مالی، تصمیم به مصادرۀ فدک گرفت.
فدک سرزمینی آباد نزدیک خیبر بود که پساز تسلیم ساکنانش بدون جنگ، در اختیار پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) قرار گرفت و او براساس آیۀ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیرا» آن را به فاطمه (سلاماللهعلیها) بخشیده بود. اما پساز شهادت پیامبر خاتم، در زمان خلافت ابوبکر، حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) از فدک محروم شد.
پاسخ اهلبیت به سوالاتی در مورد باغ فدک
ابوبصیر گوید: «محضر مبارک حضرت امام صادق (علیهالسلام) عرض کردم: چرا امیرالمؤمنین (عليهالسلام) هنگام ولایتشان بر مردم، سرزمین فدک را اخذ نکرده و به چه علت آن را ترک نمودند؟
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: زیرا ظالم و مظلوم هر دو بر خدای عزوجل وارد شدند و خدا مظلوم را اجر داده و ظالم را عقاب فرمود به همین علت حضرت کراهت داشتند. چیزی را که خدای متعال غاصبش را عقاب و مغضوب را اجر داده به خود بازگردانند.»
ابراهیم کرخی گوید از حضرت امام صادق (علیهالسلام) سؤال کردم:
«زمانی که علی بن ابیطالب (علیهالسلام) ولایت بر مردم و خلافت بر آنها داشتند به چه علت زمین فدک را ترک کرده و پس نگرفتند؟
امام فرمودند: بهخاطر اقتدا به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)؛ زیرا ایشان وقتی مکه را فتح کردند عقیل بن ابیطالب منزل پیامبر را فروخته بود و حضرت آن را پس نگرفتند به حضرت عرض شد: یا رسولالله! چرا به منزل خودتان برنمیگردید و در آن ساکن نمیشوید؟
حضرت فرمودند: آیا عقیل برای ما منزلی باقی گذاشته تا ما به آن برگردیم؟»
سپس امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: «ما اهلبیت پیغمبر، چیزی را که از ما به ظلم گرفتهاند بر نمیگردانیم و بهخاطرهمین بود که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پساز به خلافت رسیدن، فدک را به خود بازنگرداند.»
علی بن فضّال از پدرش نقل کرده که از امام کاظم (علیهالسلام) پرسیدم:
«چرا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) وقتی ولایت و خلافت بر مردم پیدا کردند سرزمین فدک را برنگردانید؟
حضرت فرمودند: ما اهلبیت پیامبر، هر حقی را که به ظلم از ما گرفته شده باشد، جز خداوند کسی برایمان بازنمیستاند. ما سرپرستان و صاحباختیار مؤمنانیم؛ بر ایشان داوری میکنیم و حقوقشان را از ستمگران باز میگیریم و به آنان بازمیگردانیم؛ امّا حقّ خود را برای خویش مطالبه نمیکنیم.»[۱]
گذشت حقوق شخصی به دلیل مصالح عمومی
ملا مهدی نراقی در این زمینه میفرماید:
«اگر کسی بپرسد: چنانچه فدک و عوالی حق فاطمه (سلاماللهعلیها) بود و ابوبکر در این موضوع بر او ستم کرد، چرا امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) در دوران خلافت خود آن را به فرزندان ایشان بازنگرداند؟
پاسخ میدهیم: خلافت آن حضرت پس از سه خلیفه، بهگونهای نبود که بتواند در همۀ امور براساس علم خویش عمل کند. کدامیک از بدعتها و احکام نادرست آنان را که احتمال غرضورزی داشتند توانست از میان بردارد، که بخواهد حکم فدک را که مربوط به حق فرزندانش بود، تغییر دهد؛ درحالیکه دشمنان فوراً آن را به انگیزۀ شخصی و غرضورزی نسبت میدادند..
چگونه آن حضرت میتوانست احکام پیشینیان را نقض کند، درحالیکه چنین کاری، بهظاهر، به معنای باطل دانستن امامت و خلافت آنان بود و اکثریت مردم نیز آنها را خلیفه میدانستند و از این باور خود دست برنمیداشتند. اگر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میخواست براساس نقض احکام آنان پیش برود، جامعه دچار آشوب و شورش میشد.
آیا نشنیدهای که آن جمعیتِ کمخرد و حقناشناس، در همان دوران خلافت ایشان، وقتی حضرت آنان را از نماز تراویح ـ که از بدعتهای عمر بود ـ بازداشت، چگونه نافرمانی کردند و فریاد «وا عمرا» سردادند، تا آنجا که حضرت آنان را به حال خود رها کرد و بر گمراهی خویش واگذاشت؟
و به تواتر ثابت است که آن حضرت مکرر در منابر و محافل اظهار عدم تمکن خود و کم بودن یاران و حامیان و عدم استطاعت بر اظهار و اجرای حق مینمود و وقتی جمعی از قضات آن حضرت که به آنها اجازه داده شده بود که به بعضی نواحی بروند عرض کردند که به چه نحو در میان مردم حکم کنیم، حضرت به ایشان فرمود: «اقضوا بما كنتم تقضون حتى يكون الناس جماعة أو أموت كما مات أصحابي؛ يعنى حکم کنید به آنچه پیشتر حکم میکردید تا آنکه مردم همگی بر حق مجتمع شوند و از اعتقادات باطله برگردند یا من بمیرم و از میان شما بروم بر تقیه، همچنان که جمعی از یاران و خواص مرا حق تعالی قبض روح نمود و بهسوی خود برد در حالت تقیه.»[۲]
سرگذشت فدک پساز شهادت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)
ابن ابیالحدید معتزلی مینویسد:
«هنگامی که معاویه غاصبانه به خلافت رسید این حق پایمال شده را بیش از پیش به بازی گرفت و از روی رذالت و پستی، آن را به سه بخش تقسیم کرد، ثلث آن را به مروان بن حکم و ثلث آن را به عمرو فرزند عثمان بن عفان و ثلث دیگر را به فرزند خود یزید واگذار نمود و این جریان بعد از وفات امام حسن مجتبی (علیهالسلام) به وقوع پیوست.
بدین شکل فدک مدتی دستبهدست میگشت تا اینکه در حکومت مروان ملعون تمامی آن به اختیار وی درآمد و او فدک را به پسرش عبدالعزیز بخشید و عبدالعزیز نیز به پسرش عمر بن عبدالعزيز بخشید بدین ترتیب فدک در تصرف عمر بن عبدالعزیز قرار گرفت.
او با رسیدن به خلافت فدک را به فرزندان فاطمه (سلاماللهعلیها) برگرداند ... هنگامی که یزید بن عاتکه به حکومت رسید آن را از اولاد فاطمه (سلاماللهعلیها) بازپس گرفت و در دست بنیمروان بود تا دولت آنان منقرض شد. ابوالعباس سفاح اولین خلیفه عباسی فدک را به عبدالله بن حسن بن حسن (از اولاد بانوی دو عالم) برگرداند.»
عواید فدک و درختهایی که نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآله) کاشته بود
پس از او، ابوجعفر منصور دوانیقی بهدلیل حادثهای که در بنیالحسن رخ داد و شورش این خاندان علیه منصور، فدک را از اختیار خاندان بنیفاطمه بیرون آورد، و در دست عباسیان بود تا مهدی عباسی پسر منصور، فدک را به خاندان فاطمی بازگرداند، و دوباره موسی پسر مهدی و برادرش هارون از دستشان بازستاندند و پیوسته در دست عباسیان بود، تا اینکه مأمون عباسی آن را به سادات بنیفاطمه برگردانید....
اما هنگامی که متوکل عباسی به خلافت رسید فدک را از فاطمیان گرفت و به عبدالله بن عمر بازیار بخشید. در سرزمین فدک یازده درخت خرما بود که به دست مبارک پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) کاشته شده بود فرزندان حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) در ایام حج میوههای آن یازده درخت را جداگانه میچیدند و برای حاجیان میفرستادند و حجاج با دریافت این تبرک، هدایا و اموال بسیاری به آنان میدادند.
عبدالله بن عمر بازیار مردی به نام بشران بن ابیامیه ثقفی را به مدینه فرستاد. بشران آن نخلها را برید همین شخص وقتی به بصره بازگشت مبتلا به فلج شد.»[۳]
بلاذری (م۲۷۹هـ. ق) می نویسد: «در سال (۲۱۰هـ. ق) مأمون عباسی فدک را به فرزندان فاطمه (سلاماللهعلیها) بازگرداند و طی حکمی به قُثَم بن جعفر که فرماندارش در مدینه بود چنین نوشت:
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فدک را به دختر خویش عطا کرده بود و این مطلب امری روشن و مشهور است و خاندان آن حضرت در این مورد اختلافی ندارند. پس نظر مأمون بر این است که بهجهت تقرب و نزدیکی به خداوند متعال آن را به وارثانش برگردانده و به آنان تسلیم کند...»[۴]
سپس دستور داد این مطلب را در آییننامهها و مقررات لشگری و کشوری ثبت و ضبط کنند.
ابن ابیالحديد معتزلی مینویسد: «سپس دعبل خزاعی که در همان مجلس حضور داشته است. برمیخیزد و در حضور مأمون ابیاتی میسراید که اول آنها این بیت است: یعنی چهرۀ روزگار خندان شد چراکه مأمون فدک را به بنیهاشم صاحبان اصلی آن برگرداند.»[۵]
فدک؛ نماد تضییع حقوق اهلبیت در دوران خلفا
مسأله فدک در حقیقت، نوعی افشاگری نسبت به رفتار خلفا و نشاندهندۀ تلاش برای حفظ حقوق حقیقی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود. در دوران خلافت خلفا، بهدلیل نبود فضای مناسب برای اصلاحات و دیدگاههای سیاسی، حقوق اهلبیت نادیده گرفته شد و فدک توسط حکومت مصادره گردید. مولای متقیان و دیگر امامان، به خاطر رعایت مصالح عمومی و اجتناب از ظلم و ستم، از بازپسگیری فدک امتناع ورزیدند و اعتقاد داشتند که حقوق متضیف به آنها باید از مسیر الهی و در قیاس با عدالت الهی و حفظ مصالح عمومی، احیا شود.
پانویس
[۱] علل الشرائع، ج۱، ص۱۵۴– ۱۵۵؛ بحار الانوار، ج۲۹ ص۳۹۵-۳۹۶ (باب العلة التی من اجلها ترك اميرالمؤمنين علیهالسلام فدك لما ولی الناس).
[۲] شهاب ثاقب، ص۴۶-۴۷.
[۳] شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحديد، ج۱۶، ص۲۱۶ - ۲۱۷.
[۴] فتوح البلدان، ج۱، ص۳۷ - ۳۸.
[۵] شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۱۷.




