عالمان بزرگ شیعه، از جمله علامه محمد تقی مجلسی، علامه محمد باقر مجلسی و ملا مهدی نراقی، با استناد به روایات متعدد، این فاجعه را مستند ساختهاند.
تحلیل این گزارشها نشان میدهد که صدیقۀ طاهره (سلاماللهعلیها) در جریان دفاع از ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مورد هجوم قرار گرفت و آسیبهای واردشده به آن بانو، به شهادت خود ایشان و فرزندشان محسن (علیهالسلام) انجامید. این نوشتار بر اساس همین روایات، بخشهایی از این واقعه جانسوز را بازگو میکند.
نامگذاری حضرت محسن (علیهالسلام) توسط پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)
علامه محمد تقی مجلسی میفرماید:
«در قاموس (المحیط فیروزآبادی) آمده است: شبر بر وزن بقم، و شبیر بروزن قمیر، و مشبّر بر وزن محدث، فرزندان جناب هارون بودند که نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، امام حسن و امام حسین و حضرت محسن (علیهمالسلام) را به نام فرزندان هارون نامگذاری کردند.
و مشهور در اخبار اهلبیت آن است که پیامبرخاتم، محسن (علیهالسلام) را در بطن حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) نامگذاری کردند و با لگد زدن عمر به در خانه، حضرت محسن (علیهالسلام) در شکم حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) به شهادت رسید. و قنفذ (لعنةاللهعليه) غلام عمر (به اشاره او) تازیانه بر سیده النسا زد که باعث سقط حضرت محسن (علیهالسلام) و شهادت آن مظلومه شد.»[۱]
معنای «صدیقۀ شهیده» در روایات و آثار عالمان
علامه در شرح عبارت «السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَة» مینویسد:[۲]
«صدیقۀ شهیده به معنای کسی است که در بالاترین مرتبه تصدیقکننده حضرت سید المرسلین (صلیاللهعلیهوآله) است و این جایگاه به جز مقام عصمت نمیتواند باشد. از این رو، توضیح داده شده که صدیقه به معنای معصومه است.
اما در مورد شهیده نیز، در روایات متواتری که از ائمۀ اهلبیت نقل شده، آمده است که عمر با همکاری قنفذ به شکم آن حضرت ضربه زد و باعث سقط فرزندی شد که رسول خدا او را محسن نام نهاده بود.»[۳]
علامه در بخش دیگری مینویسد: «حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) بعد از هفتاد و پنج روز از شهادت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به مرتبه شهادت نایل شدند. براساس احادیث معتبر، شهادت آنان به دست عمر بن خطاب و قنفذ صورت گرفته است.»[۴]
حمایت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) از ولایت با تمام وجود
فخر شیعه علامه محمد باقر مجلسی میفرماید:
«عمر قنفذ را فرستاد تا در صورت جلوگیری حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) از بیرون آمدن امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به زور متوسل شود. زمانی که حضرت را به در خانه رساندند، حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) نزدیک در ایستاد و مانع شد.
قنفذ در را به عقب فشار داد و ضربهای به پهلوی حضرت وارد کرد که باعث شکستگی یکی از دندههای مبارکش شد و فرزندی که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) او را محسن نام نهاده بود، سقط شد.
با وجود این وقایع، حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) همچنان به مقاومت ادامه داد. قنفذ تازیانهای بر بازوی مبارکش زد که موجب شکستگی استخوان و ایجاد جراحت شد و سرانجام حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) بر اثر این ضربات به شهادت رسید. پس از شهادت ایشان، اثر همان ضربهها بر بازوی مبارکش باقی مانده بود.»[۵]
و نیز میفرماید: «براساس روایات متعدد و نشانههای آشکاری که نقل شده، حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) تحت فشارهای فراوان قرار گرفتند. ایشان را ترسانده و مورد اذیتوآزار قرار دادند، بهگونهای که با تازیانه بر صورت و سرشان ضربه زدند و غلاف شمشیر بر بدنشان فرود آوردند. این اتفاقات به جراحات جسمی منجر شد، تا حدی که فرزند خود را از دست دادند و در نهایت با قلبی پر از اندوه از دنیا رفتند.»[۶]
بستن دستان امیرمؤمنان (علیهالسلام)
ایشان همچنین در مورد واقعه هجوم به خانه وحی مینویسد:
«ریسمانی بر گردن آن حضرت امیرمؤمنان (علیهالسلام) انداختند و به سوی مسجد کشیدند، چون به در خانه رسیدند حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) مانع شد، پس قنفذ و به روایتی دیگر عمر، تازیانهای به بازوی فاطمه (سلاماللهعلیها) زد که شکست و ورم کرد باز آن حضرت دست از امیرمؤمنان (علیهالسلام) برنمیداشت تا آنکه در را بر شکم آن حضرت فشردند و دنده ها و پهلوی آن حضرت را شکستند، فرزندی که در شکم داشت که پیغمبر خاتم نام او را محسن گذاشته بود، شهید کردند.
فرزندش در آن ساعت سقط شد و فاطمه (سلاماللهعلیها) بر آن ضربت از دنیا رفت به روایتی دیگر مغيرة بن شعبه، عمر در بر شکم مبارک آن حضرت زد و فرزند او را شهید کرد. سپس امیرمؤمنان (علیهالسلام) را به مسجد کشیدند وآن جفاکاران از پی او میرفتند و هیچ یک او را یاری نمیکردند.»[۷]
لازم به ذکر است که مجلسی اول و دوم بارها در آثارشان متذکر شدهاند که زهرای مرضیه و حضرت محسن (علیهالسلام) توسط اشقیا و سیهرویان و بیرحمان به قتل رسیدهاند. پس با بهکار بردن واژههایی همچون شهادت، شهیده و قتل از این مظلومیت و مصیبت اندوهبار و جگر سوز پرده برداشتهاند.[۸]
شهادت حضرت محسن (علیهالسلام) در هجوم
ملا محمد مهدی نراقی مینویسد:
«دست حضرت اسد الله را بستند و ریسمانی به گردن شیر خدا انداختند و او را بیرون کشیدند. چون به در خانه رسیدند سيدة النساء با تن خسته و خاطر شکسته آمده بر بازوی حضرت امیر چسبید و گفت: نمی گذارم که پسر عمم را به این هیئت به مسجد ببرید ای عمر!
پس عمر تازیانه بر بازوی آن بضعه احمدی زد که بازویش شکست و ورم کرد. و باز دست از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بر نمی داشت تا آن که آن سیده زنان را در کنجی که ما بین در و دیوار بود گذاشتند و در بر شکم مبارکش افشردند به نحوی که پهلوی مبارکش شکست و فرزندی که در شکم او بود و حضرت مصطفی (صلیاللهعلیهوآله) او را محسن نام نهاده بود شهید شد و در همان ساعت سقط گردید، حضرت خیر النساء از درد بنالید و بر خاک افتاد در آن وقت الحذر الحذر از سکان آسمان برآمد و الأمان الآمان از زمین و زمان بلند شد.»[۹]
گزارش منابع اهلسنت از هجوم به خانۀ امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
نراقی در اثر دیگری از خود مینویسد:
«طبری در تاریخ خود و ابن ابیالحدید در شرح نهج البلاغه، به چندین روایت، بلاذری، واقدی، اعثم کوفی، ابنحنزابه در کتاب غرر، ابنعبدربه در کتاب عقد، صاحب کتاب انفاس الجواهر و محاسن، محمد شهرستانی صاحب ملل و نحل و تمامی این گروه که از بزرگان و مورد اعتمادترین علمای اهلسنت به شمار میآیند، روایت کردهاند، با تفاوت در عبارات و اندکی افزونی در کلمات، که پس از آنکه خلافت ابوبکر تثبیت شد، ابوبکر، عمر و خالد بن ولید را فرستاد که بروید و علی و عباس و زبیر را بیاورید و اگر نیایند، با آنها جنگ کنید و بهزور آنها را حاضر کنید.
سپس ابوبکر با گروهی از مهاجران و انصار که ازسوی او تعیین شده بودند، بههمراه جمعیت زیادی به سمت خانه فاطمه رفتند.
وقتی که امیرالمؤمنین، حسن، حسین، عباس (علیهمالسلام)، زبیر و جمع بسیاری از بنیهاشم، سلمان، مقداد و جمعی دیگر از شیعیان در آنجا جمع بودند و هیزم بسیار بر در خانه جمع کردند و عمر فریاد کرد: از خانه بیرون آیید و گرنه در خانه را آتش میزنم.
حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) به پشت در آمده صدا زد: ای عمر آتش میزنی خانهای را که علی و حسنین و جماعت بنیهاشم در آن ساکنند؟
عمر گفت: و الله اگر بیرون نیایند خانه را و هرکه در خانه است آتش میزنم. پس خالد جلوی در ایستاد و جماعت در اطراف و حوالی خانه ایستادند و عمر در را شکسته فاطمه (سلاماللهعلیها) را در میان درودیوار فشرد، چنانکه محسن، نام پسری که در شکم داشت سقط شد.
بعد از آن، وارد خانه شدند، علی و زبیر را با زور و شدت فراوان بیرون کشیده و همراه خود بردند. بنیهاشم و مردم نیز در پی آنان روانه شدند و خیابانهای مدینه از ازدحام و جمعیت مردم لبریز شده بود.
و علی میگفت: أنا عبدالله و أخو رسوله؛ من بندۀ خدا و برادر رسول اویم، مرا به کجا میکشید و به این حال چرا مرا میبرید؟
و فاطمه بر در حجرۀ خود ایستاده و زنان بنیهاشم در دور او جمع شده و فریاد میزد: ای ابوبکر چهزود مردم را بر اهلبیت رسول خدا دلیر کردی و حرمت خانوادۀ رسالت را بردی. به خدا قسم که من دیگر با ایشان حرف نزنم تا از دنیا بروم.»[۱۰]
ضرورت پاسداشت حقیقت تاریخ و بازخوانی روایات معتبر
بهراستی که شهادت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و حضرت محسن (علیهالسلام) بخشی مستند از تاریخ پس از شهادت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) است. روایات علمای شیعه و حتی گزارشهایی از منابع اهلسنت، گواه میدهد که حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) در دفاع از ولایت، با جان خود ایستادگی کرد و سرانجام در اثر ضربات و جراحات ناشی از آن هجوم، به شهادت رسید.
پانویس
[۱] روضة المتقين فی شرح من لا يحضره الفقية، ج۸، ص۵۸۵.
[۲] فرازی از زیارتنامه حضرت زهرا.
[۳] لواقع صاحبقرانی، ج۸، ص۵۰۷.
[۴] لوامع صاحبقرانی، ج۸، ص۵۸۸.
[۵] حق اليقين، ص۲۶۷، انتشارات سرور.
[۶] حق الیقین، ص۳۰۶، چاپ سرور، ص۱۸۹، چاپ اسلامیه.
[۷] جلاء العیون، ص۲۵۰-۲۵۱.
[۸] مراجعه شود به الواقع صاحبقرانی، ج۱، ص۹۰ و ج۲، ص۴۶۹ و ج۴ ص۳۶۵ و ج۸، ص۵۸۹ و ۵۰۷، روضة المتقين، ج۵، ص۳۴۲ و ج۸، ص ۵۸۵ و ج۵، ص۳۴۹، جلاء العیون، ص۲۳۲ و ۲۳۶ و ۲۳۸ و ۲۴۲ و ۲۵۱، حقّ البقين، ص۲۶۷، حلية المتقین، ص١٩٨، تحفة الزائر، ص٧٢، مرآة العقول، ج۵، ص۳۱۸، کتاب رجعت (مجلسی دوم )، ص۱۵۰، زاد المعاد، باب۹، فصل۳، ص۳۹۶، فرحة الغري/ ترجمه علامه مجلسی خالی، ص۱۰۲.
[۹] محرق القلوب، ص۱۴۶، انتشارات سرور (اشعار حذف شد.)
[۱۰] شهاب ثاقب، ص۱۸-۱۹.




