شرط پیامبر

شرط پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله برای ورود به شهر مدینه چه بود؟

پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله در روز دوشنبه ۱۲ ربیع‌الاول سال اول هجری قمری وارد مدینه شد. این واقعه در حالی صورت گرفت که ایشان پس از ۱۳ سال دعوت در مکه، به دلیل افزایش فشار مشرکان، تصمیم به هجرت به مدینه گرفتند.

مهاجرت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و مسلمانان از مکه به یثرب (مدینه) در روز ۱۲ ربیع‌الاول، اواخر سال سیزدهم و ابتدای سال چهاردهم بعثت رخ داد. علت اصلی مهاجرت مسلمانان به یثرب، فشار و آزارهای مشرکان مکه و بیعت عقبه اهالی یثرب با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله برای دفاع از مسلمانان در صورت هجرت ایشان به این شهر بود.

این واقعه به پیشنهاد امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در زمان خلافت خلیفه دوم به‌صورت رسمی، مبدأ تاریخ مسلمانان شد.

 

حرکت شجاعانه امیرالمؤمنین علیه‌السلام از هنگام خروج از مکه

پس از هجرت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، امیرالمؤمنین علیه‌السلام در انتظار نامه رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بود و چیزی نگذشت که «ابو واقد لیثی» نامه ای از آن حضرت به مکه آورد و تسلیم امیرالمؤمنین علیه‌السلام کرد.

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله آنچه را که در شب سوم هجرت، در غار ثور، شفاها به امیرالمؤمنین علیه‌السلام گفته بود در آن نامه تایید کرده، فرمان داده بود که با بانوان خاندان رسالت (فاطمه بنت اسد، فاطمه بنت محمد، و فاطمه بنت زبیر بن عبدالمطلب) حرکت کند و به افراد ناتوان که مایل به مهاجرت هستند نیز کمک کند.

 

امیرالمؤمنین علیه‌السلام که وصایای پیامبر را درباره امانت‌های مردم مو به مو عمل کرده بود کاری جز فراهم ساختن اسباب حرکت خود و بستگانش به مدینه نداشت، لذا به آن گروه از مؤمنان که آماده مهاجرت بودند پیغام داد که مخفیانه از مکه خارج شوند و در چند کیلومتری شهر، در محلی به نام «ذو طوی» توقف کنند تا قافله امام به آنان برسد.

اما امیرالمؤمنین علیه‌السلام با اینکه چنین پیغامی به آنان داده بود، خود در روز روشن بار سفر بست و زنان را با کمک ایمن فرزند ام‌ایمن سوار بر کجاوه کرد و به ابو‌ واقد گفت: «شتران را آهسته بران زیرا زنان، توانایی تند رفتن ندارند.»

 

ابن شهر آشوب می‌نویسد:

«عباس از تصمیم امیرالمؤمنین علیه‌السلام آگاه شد و دانست که می‌خواهد در روز روشن ودر برابر دیدگان دشمنان مکه را ترک گوید و زنان را همراه خود ببرد، از این‌رو فورا خود را به امیرالمؤمنین علیه‌السلام رساند و گفت: «محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله مخفیانه مکه را ترگ گفت و قریش برای یافتن او تمام نقاط مکه و اطراف آن را زیر پا نهادند، تو چگونه مکه را با این عایله در برابر چشم دشمنان ترک می‌گویی؟ نمی‌دانی که تو را از حرکت باز می‌دارند؟»

 

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در پاسخ عموی خود گفت: «شبی که با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در غار ملاقات کردم و دستور داد که با زنان هاشمی از مکه مهاجرت کنم به من نوید داد که از این پس آسیبی به من نخواهد رسید. من به پروردگارم اعتماد و به قول احمد صلی‌الله‌علیه‌وآله ایمان دارم و راه او با من یکی است، پس در روز روشن و در برابر دیدگان قریش مکه را ترک می‌گویم!»

سپس اشعاری سرود که مضمون آنها همان است که بیان شد.

او نه‌تنها به عموی خود چنین پاسخ داد، بلکه هنگامی که لیثی هدایت شتران را بر عهده گرفت و برای اینکه کاروان را زودتر از تیررس قریش بیرون ببرد بر سرعت شتران افزود، امیرالمؤمنین علیه‌السلام او را از شتاب کردن بازداشت و گفت: «پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به من فرموده است که در این راه آسیبی به من نخواهد رسید.»

سپس هدایت شتران را خود بر عهده گرفت وچنین رجز خواند:

«زمام امور تنها در دست خداست، پس هر بدگمانی را از خود دور کن که پروردگار جهانیان برای هر حاجت مهمی کافی است.» [۱]

 

قريش در تعقيب کاروان امیرالمؤمنین علیه‌السلام

کاروان امیرالمؤمنین علیه‌السلام نزديک بود به سرزمين «ضجنان» برسد که هفت سوار نقاب‌دار از دور نمايان شدند و به سرعت اسب های خود را به سوی کاروان راندند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام برای جلوگيری از هر نوع پيشامد بدی برای زنان، به ابو واقد و اَيمن دستور داد که فورا شتران را بخوابانند و پاهای آنها را ببندند.

سپس کمک کرد که زنان را پياده کنند. سواران نقاب‌دار با شمشيرهای برهنه سررسيدند و در حالی که خشم گلوی آنان را می‌فشرد شروع به بدگويی کردند که تو تصور می‌کنی با اين زنان می‌توانی از دست ما فرار کنی؟! حتما بايد از اين راه بازگردی.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام گفت: «اگر باز نگردم چه می‌شود؟»

گفتند: «به زور تو را باز می‌گردانيم و يا با سر تو باز می‌گرديم.»

اين را گفتند و رو به شتران آوردند که آنها را برمانند.

 

در اين هنگام امیرالمؤمنین علیه‌السلام با شمشير خود مانع از پيش روی آنان شد. يکی از آنان شمشير خود را متوجه امیرالمؤمنین علیه‌السلام کرد. پسر ابوطالب شمشير او را از خود باز گردانيد و سپس در حالی که کانونی از غضب بود به سوی آنان حمله برد و شمشير خود را متوجه يکی از آنان به نام جناح کرد. شمشير نزديک بود بر شانه او فرود آيد که ناگهان اسب او به عقب رفت و شمشير امیرالمؤمنین علیه‌السلام بر پشت اسب او فرود آمد.

 

در اين هنگام امیرالمؤمنین علیه‌السلام خطاب به آنان فرياد زد: «من عازم مدينه هستم و هدفی جز اين ندارم که به حضور رسول خدا برسم، هر کس می‌خواهد که او را قطعه قطعه کنم و خون او را بريزم، در پی من بيايد و يا به من نزديک شود.»

اين را گفت و سپس به ايمن و ابو واقد امر کرد که برخيزند و پای شتران را باز کنند و راه خود پيش گيرند.

 

دشمنان احساس کردند که امیرالمؤمنین علیه‌السلام آماده است تا پای جان با آنان بجنگد و به چشم خود ديدند که نزديک بود يکی از ايشان جان خود را از دست بدهد، لذا از تصميم خود بازگشتند و راه مکه را در پيش گرفتند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام نيز حرکت به سوی مدينه را ادامه داد.

در نزديکی کوه ضجنان يک شبانه‌روز به استراحت پرداخت تا افراد ديگری که تصميم به مهاجرت داشتند به آنان بپيوندند. از جمله افرادی که به امیرالمؤمنین علیه‌السلام و همراهان او پيوست ام‌ايمن بود، زن پاکدامنی که تا پايان عمر هرگز از خاندان رسول خدا جدا نشد.

 

تاريخ می‌نويسد امیرالمؤمنین علیه‌السلام تمام اين مسافت را پياده طی کرد و در تمام منازل ياد خدا از لبان مبارکش نرفت و در همه راه نماز را با همسفران خود به جا می‌آورد.

برخی از مفسران بر آنند که این آيه درباره اين افراد نازل شده است:

«الذين يذکُرون الله قياما و قُعودا و علی جنوبهم و يتفکّرون فی خلق السماوات و الارض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً…» (سوره آل عمران، ۱۹۱)

 «کسانی که خدا را، (در تمام حالات) ايستاده و نشسته و يا خوابيده بر پهلوی خود، ياد می‌کنند و در آفرينش آسمان ها و زمين فکر می‌کنند و می‌گويند خدايا تو اين نظام بزرگ خلقت را بی‌جهت و بدون هدف خلق نکرده ای.» [۲]

 

رسول خدا در انتظار امیرالمؤمنین علیه‌السلام

مورخان گفته اند رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در اوایل ماه ربیع الاول پس از استقبال با شکوه مسلمانان به منطقه قُباء در نزدیکی شهر مدینه وارد شد در آنجا منتظر ماندند تا امیرالمؤمنین علیه‌السلام به ایشان ملحق شوند.

در آن هنگام ابوبکر پافشارى مى‌کرد تا وارد مدینه شوند، اما رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله او را رد کرد و فرمود: «از آنجا نخواهد رفت تا پسر عمو، برادر و محبوب‌ترین خانواده‌اش و کسى که جان خود را فداى او کرد، بیاید.»

رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در قباء ماند تا در نیمه ربیع الاوّل، امیرالمؤمنین علیه‌السلام با کاروان همراهش و ام‌ایمن به آن حضرت پیوستند. [۳] [۴]

پس از ورود امیرالمؤمنین علیه‌السلام وهمراهانش، رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به دیدارشان شتافت.هنگامی که نگاه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به امیرالمؤمنین علیه‌السلام افتاد مشاهده کرد که پاهایش ورم کرده است وقطرات خون از آن می‌چکد. پس، امیرالمؤمنین علیه‌السلام را در آغوش گرفت و اشک در دیدگان پر مهر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله حلقه زد. [۵]
بدین ترتیب آن حضرت و همراهانش پس از سه روز به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله ملحق و همـگی بـه سوی مدینه رهسپار شدند.

 

ورود پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به مدینه نه‌تنها آغاز فصل جدیدی در تاریخ اسلام بود، بلکه تحولات اجتماعی، سیاسی و دینی عمیقی را در این شهر به همراه داشت. این واقعه به عنوان نقطه‌ شروع تشکیل حکومت اسلامی و ایجاد جامعه‌ای بر اساس عدالت و برادری، جایگاه ویژه‌ای در تاریخ اسلام دارد.

منابع

  1. امالي، شيخ طوسي، ص ۲۹۹؛ بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۶۵.
  2. امالی شيخ طوسي، ص ۳۰۱-۳۰۳.
  3. بحارالانوار، ج۱۹ ص۱۰۶؛ اعلام الورى، طبرسی، ۶۶؛ امالى طوسى، ج۲ ص۸۳.
  4. امتاع الاسماع، ص۴۸.
  5. اعلام الوری، ص ۱۹۲; تاریخ کامل، ج ۲، ص ۷۵.

 

مطالب بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *