اقدامات شنیع خوارج، دلیل دمیدن بر آتش جنگ
وقتی خبر رسید که «خوارج»، «عبدالله بن خباب بن ارت» را کشتهاند و به مردم معترض نیز تعرض کرده و فرستاده امیرالمؤمنین علیهالسلام را به قتل رساندهاند، افرادی که با حضرت بودند، رو به ایشان کردند و گفتند: «یا امیرالمومنین، برای چه ما باید روی اینها چشم ببندیم، چشمپوشی ما موجب میشود، بر خانواده و اموالمان مسلط شوند، نزد آنان برویم و چون از شر آنان راحت شدیم، به سمت دشمنان به شام برویم.»
پس امیرالمؤمنین علیهالسلام با سربازان خود که بر خانوادههایشان از خطر خوارج ترس داشتند، بازگشتند. دو سپاه در «نهروان» با یکدیگر مواجه شدند.
اتمام حجت حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام بر خوارج
در این جنگ هم حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام آغازگر نبودند، تا آنکه حجت را بر آنان تمام کنند، لذا «ابن عباس» را به سوی آنان فرستادند.
ما با استدلال و عقل سلیم به آنها نگریستیم، اما آنها بر کوری و طغیان اصرار داشتند. سپس امیرالمؤمنین علیهالسلام جلو آمدند و نهی خود از پذیرش حکمیت و اصرار آنان را یادآوری کردند، تا اینکه حجتی برای ایشان باقی نماند و اکثر آنان بازگشتند و توبه کردند، از جمله کسانی که آن روز بازگشت «عبدالله بن کوا» امام جماعت آنان بود.[۱] اما برخی فقط خواستار جنگ بودند.
اثبات سخنان از پیش گفته شده حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام در ماجرای جنگ، بر حقانیت ایشان افزود
هر دو سپاه که فرسوده شدند، اخباری رسید، مبنی بر آنکه خوارج از پل عبور کردند، امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند: «به خدا که از پل عبور نکردند و پل را قطع نمیکنند و همانا اطراف پل قتلگاه آنان است.»
دوباره خبر دادند که از پل عبور کردند و امیرالمؤمنین علیهالسلام قسم یاد کردند که از پل عبور نخواهند کرد و فرمودند: «به خدا که از شما ده تن هم کشته نمیشود و از آنان ده نفر نیز زنده نخواهد ماند.»
پس چون دیدند همان شده است که امیرالمؤمنین علیهالسلام خبر داده بودند، فهمیدند، آنها به رود نرسیدهاند و تکبیر گفتند. امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند: «به خدا که به كسى دروغ نگفتم و دروغ نشنيدم.»[۲]
امیرالمؤمنین علیهالسلام به یارانشان گفته بودند: «جنگ را شروع نکنید تا آنان شروع کنند.»، فریاد زدند: «به سوی بهشت بشتابید و بر مردم حمله بردند.»[۳]
جنگ شعلهور شد و یاران امیرالمؤمنین علیهالسلام بینظیر مبارزه کردند و فقط هشت نفر از خوارج نجات یافتند که به اینجا و آنجا گریختند و تنها ۹ نفر از یاران امیرالمؤمنین علیهالسلام کشته شدند. در برخی منابع نیز گفته شده است: ۷ نفر.[۴]
جنگ با بیرون راندن خوارج و هلاکت آنان پایان گرفت و گروهی روایت کردند که امیرالمؤمنین علیهالسلام قبل از ظهور خوارج به یاران خود خبر داده بودند که قومی ظاهر میشود و از دین میگذرد، چنان که تیری از کمان میگذرد، نشانه آنها مردی با دستی فلج است و این را بارها از ایشان شنیده بودند.[۵]
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند: «آن مرد ذیثدیه را پیدا کنید». برخی از آنها گفتند: نیافتیم و برخی دیگر گفتند: در میان کشتگان نیست، حضرت فرمود: «به خدا که میان آنهاست. به خدا که من دروغ نگفته و کسی هم مرا دروغ نگفته است» و به آنها پیوستند تا میان کشتگان به جستوجو بپردازند و او را پیدا کردند، همانطور که وصف شده بود.
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند: «الله أكبر، من دروغ نگفتهام و کسی هم مرا دروغ نگفته است، اگر بیم آن نمیرفت که شما از کار خود بازمانید، داستانی را برای شما نقل میکردم که خدا بر زبان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله جاری کرده است، از کسانیکه با آنها جنگ کردهاند، بداننـد که کشتن آنها از بصـیرت بوده و ما برحق هستیم.»[۶]
سخن تکان دهنده حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام درباره ادامه نسل و تفکر خوارج!
امیرالمؤمنین علیهالسلام هنگامیکه از کشتگان آنان عبور میکردند، فرمودند: «بدا به حالتان، شما را زیان رسانید و فریبتان داد.» گفتند: «یا امیرالمؤمنين چه کسی فریبشان داد؟» فرمودند: «شیطان و نفس اماره، آنها را با آرزوهای باطل فریفت و معصیت را زینت داد و وعده پیروزی به آنان داد.»[۷]
گفتند: «سپاس خداوند را که ریشه آنها را قطع کردید». امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند: «به خدا سوگند اينطور نيست، اينها به شكل نطفه در صلب مردها و رحم زنها جاى دارند.»[۸]