جنگ صفین یکی از مهمترین جنگهایی است که در دوران خلافت امیرالمؤمنین علیهالسلام با لشکر معاویه در سرزمین «صفین» درگرفت.
این جنگ به دلیل اختلافات سیاسی و مذهبی بین امیرالمؤمنین علیهالسلام و معاویه رخ داد.
در طی جنگ صفین «عمرو بن عاص» که میدید، سپاه معاویه در آستانه شکست است، قرآنها را بر سر نیزه کرد و جریان «حکمیت» را پیش آورد.
آتش جنگ صفین به چه دلیل شعله گرفت؟
وقتی جنگ «جمل» پایان گرفت، امیرالمؤمنین علیهالسلام برای جنگ با معاویه آماده شدند و شور و شوق و استقبال مردم کوفه را در این امر دیدند، درحالی که تعداد زیادی از آنها در جنگ جمل همراه ایشان بودند و اکنون خواهان پیروزی دیگری برای اسلام بودند.
امیرالمؤمنین علیهالسلام قبل از جنگ، سفرا و نامههایی برای «معاویه» فرستاد و او را به اطاعت و ورود به آنچه مسلمانان پیش از او وارد شده بودند، دعوت کرد.
اما معاویه درخواست امیرالمؤمنین علیهالسلام را نپذیرفت و با درشتی و گستاخی به سفر و نامههای حضرت پاسخ و جنگ را بر صلح ترجیح داد و لشکری عظیم آماده کرد و به سمت عراق روانه شد.
وقتی خبر به امیرالمؤمنین علیهالسلام رسید به سوی لشکر دشمن حرکت کردند تا مانع ورودشان به خاک عراق و وقوع جنگ و غارت و فساد شوند و ایندلیل جنگ «صفین» بود.
رفتار عطوفانه امیرالمؤمنین علیهالسلام نسبت به دشمنان هنگام جنگ
معاویه و همراهانش وارد صفین شدند و در کنار رود فرات اطراق کردند. معاویه «ابوالاعور سلمی» را برای محافظت و نگهداری فرات فرستاد.
امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز«صعصعه بن صوحان» را نزد معاویه فرستادند تا مردم را از آب منع نکند، معاويه به یارانش گفت: «چه کنیم؟»
برخی از آنان گفتند: «آب را بر آنان ببندیم، همانطور که آب را بر عثمان بن عفان بستند و تشنه آنان را بکش که خداوند آنان را بکشد.»
اما «عمروبن عاص» تلاش کرد، معاویه را قانع کند، آب را بر مردم نبندد.
صعصه بن صوحان برگشت و امام را در جریان قرار داد که معاویه گفته است: «تصمیم خود را به شما ابلاغ خواهم کرد.»
اما پس از آن سوارانی به سمت ابوالاعور فرستاد تا آب را بر سپاه امیرالمؤمنین علیهالسلام ببندد.
وقتی امیرالمؤمنین علیهالسلام متوجه موضوع شدند، فرمودند: «جنگ بر سر آب است»، لذا گردانی از لشکر را فرستادند.
در آنجا جنگ سختی در گرفت که یاران امام شجاعانه جنگیدند تا آنجا که بین سپاه معاویه و فرات فاصله انداختند و فرات به دست یاران امیرالمؤمنین علیهالسلام افتاد.
گفتند: «به خدا که اهل شام را آب ندهیم»، اما امیرالمؤمنین علیهالسلام به یارانش فرمودند: « به قدر حاجت آب بردارند و آنها را منع نکنید، چراکه خداوند شما را یاری و ظلم آنان را آشکار کرد.»[۱]
با این شیوه امیرالمؤمنین علیهالسلام با خصمترین دشمنان خود رفتار کردند.
قرآنهای به نیزهشده و حقی که باطل است
چون عمرو دید که مردم عراق چگونه مقاومت میکنند، از شکست ترسید و به معاویه گفت: «آیا میخواهی به تو پیشنهادی دهم که بر اتحاد ما بیفزاید و موجب تفرقه و نفاق آنها گردد؟»
معاویه گفت: «بله». عمرو گفت: «قرآن بلند میکنیم و میگوییم که بین ما و شما قرآن حکم باشد.»
آنگاه قرآنها را بر نیزهها برافراشتند و گفتند: «این قرآن، کتاب خدا میان ما و شما حکم باشد و برای دفاع از مرزهای عراق و شام کسی زنده خواهد ماند؟»
وقتی مردم این صحنه را دیدند، گفتند: «کتاب خدا را اجابت میکنیم.»
امیرالمؤمنین علیهالسلام به آنان گفت: «ای بندگان خدا بر حق و درستی خود بمانید و جنگ با دشمنتان را ادامه دهید، چراکه معاویه، عمر، ابن ابی معیط، حبیب، ابن ابی سرح و ضحاک دیندار نیستند و قرآن نمیدانند.
من آنان را بهتر از شما میشناسم، از کودکی تا جوانی که همانا بدترین کودکان بودند و اکنون بدترین مردان! وای بر شما که آنان قرآن را از سر خدعه و تزویر و نیرنگ به نیزه کردهاند.»
ریشه تفکر خوارج از کدام واقعه جان گرفت؟
عده ای به حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام گفتند: «نمیتوانیم، به کتاب خدا دعوت شویم و آن را نپذیریم.»
>امیرالمؤمنین علیهالسلام به آنان گفت: «ما با آنان میجنگیم که به حکم این کتاب گردن نهند، از فرمان خدا سرپیچی و پیمان را فراموش کردند و قرآن را ترک کردند.»
گروهی از مسلمین که بعدها از «خوارج» شدند، به امیرالمؤمنین علیهالسلام گفتند: «ای”علی”، دعوت به کتاب خدا را اجابت کن وگرنه تو و تمام آنچه داری، را تسلیم آنها میکنیم،یا همان کاری را میکنیم که با عثمان بن عفان کردیم.»
امیرالمؤمنین علیهالسلام در پاسخ آنها فرمودند: «به یاد داشته باشید که من منعتان کردم، به خاطر داشته باشید، سخنانی که به من گفتید، اگر مطیع من هستید، پس بجنگید و اگر سرپیچی میکنید، هرچه میخواهیدانجام دهید.»[۲]
بین آنها و معاویه فقط چند متر فاصله بود و اگر اینها در دام معاویه نمیافتادند، امیرالمؤمنین علیهالسلام میتوانستند، اوضاع را کنترل و فتنه را در نطفه خفه کنند ، اما ماجرای«حکمیت» روند امور را به بدترین شکل ممکن تغییر داد و مانع رسیدن به هدف مورد نظر شد. مقدر شده بود، این توطئه پیروزشود و بدبختیها و بلاها را پشت سر بگذارد.
مکر «ابوموسی اشعری» و «عمروبنعاص» در ماجرای حکمیت
«ابو موسى اشعری» و «عمرو بن عاص» به عنوان دو«حکم» به هم رسیدند. ابو موسی فریب مکر عمرو را خورد، عمرو به ابو موسی گفت: «تو یار پیامبرصلیاللهعلیهوآله هستی و مسنتر از من، پس تو سخن بگو.»
عمرو چنین میخواست که ابوموسی را در خلع امیرالمؤمنین علیهالسلام پیش بیاندازد، به همین جهت گفت: «علی و معاویه را خلع کنیم و این امر را به شوری بسپاریم که مسلمانان هرکه را میخواهند، خود انتخاب کنند.»
ابوموسی پیش آمد و مقابل همه حضار اعلام کرد که «علی» را از خلافت خلع کرده و کنار رفت.
عمرو برخاست و گفت: «سخنان او را شنیدید که یار خود را خلع کرد و من نیز همانند او “علی” را خلع میکنم و یارم، معاویه را خلیفه اعلام می کنم.»[۳]
ابوموسی حیران شد و عمرو او را شماتت کرد و او عمرو را شماتت کرد و حکمیت با این نتیجه به پایان رسید.
مسلمانان به جستجوی ابوموسی پرداختند، اما او به مکه پناه برده بود. سپس عمرو و مردم شام از آنجا نزد معاویه رفتند و برای خلافت به او درود فرستادند.
به این ترتیب، امیرالمؤمنین علیهالسلام بازگشتند و مشغول سازماندهی دوباره سپاه خویش برای تدارک مرحله جدیدی از جنگها شدند، اما نزاع جدیدی که در میان یاران حضرت ایجاد شد، ایشان را از حرکت به سوی اهداف باز داشتند.
منابع
[۱] الكامل في التاريخ: ج ۳، ص ۱۶۷، همچنین: سیره اعلام النبلاء، سيره خلفای راشدی: ص ۲۶۷ مختصراً.
[۲] الكامل في التاريخ: ج ۳، ص ۱۹۲ ـ ۱۹۳، همچنین: سیره اعلام النبلاء: ج ۲، ص ۲۶۴ به اختصار.
[۵]الكامل في التاريخ: ج ۳، ص ۲۰۸، همچنین: سير أعلام النبلاء: ج ۲، ص ۲۷۰ ـ ۲۷۱.