بی خـود نیسـت کـه خـود آن بزرگـوار می فرمودنـد: «هـر گاه پشـت میـز مینشسـتم کـه الغدیـر را بنویسـم، مثـل ایـن بـود کـه امیرالمومنین علـی علیهالسلام را در کنــار میــز میدیــدم کــه مطالــب را بــه مــن دیکتــه میفرمودنــد.»
مکــرر میگفــت: «ظاهــرا من در این دنیا آمـدم و خلـق شـدم تـا بـرای امیرالمومنیـن علیهالسلام کار کنــم. الغدیــر، فلســفه زندگــی مــن است.»
بعضااو را بـه خاطـر آرای دقیـق فقهـی اش و قــدرت عجیــب اســتنباط احــکام دینــی، توصیــه میکردنــد کــه رسـاله عملیــه بنویســد.
میگفــت: «رســاله عملیــه و توضیح المســائل مــن و برنامــه من همیــن کتــاب الغدیــر اســت.»
وقتــی در گرمــای تابســتان در مکتب مشــغول مطالعــه و نوشــتن بــود، کســی از او ســوال کــرده بــود: در ایــن گرمــا اذیــت نمیشــوی؟…
علامــه لبخنــدی زده و گفتــه بــود: «گرمای عشــق امیرالمومنیــن علیهالسلام نمیگـذارد گرمـای دنیـا را احسـاس کنــم.»
برگرفته از «خم خانه»؛ ویژهنامه آستان مقدس علوی