علامه حلی

ستارگان حرم؛ شیخ حسن بن یوسف حلی مشهور به »علامه حلی«

ابومنصور جمال‌الدین حسن بن یوسف بن مطهّر حلّی معروف به علامه حلّی، از مشهورترین علمای شیعه، مجتهد شیعه، فقیه و اصولی (دانشمندانِ شیعیِ صاحب نظر در علم اصول فقه) عرب اهل عراق، قرن هفتم و هشتم قمری و پدرش فخرالمحققین حلی بود.

پیش‌بینی جالب امیرالمؤمنین علیه‌السلام درباره “شهرحله”

 

نقل است مولاى متقیان امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در مسیر حرکت از کوفه به صفّین برتپّه هاى بابل روى تلّ بزرگى ایستاد و اشاره به بیشه و نیزارى نمود و این سخن را فرمود :

اینجا شهرى است و چه شهرى!

اصبغ بن نباته از یاران نزدیک حضرت عرض کرد :

یاامیرالمؤمنین! مى بینم از وجود شهرى در اینجا سخن مى گویى، آیا در اینجا شهرى بود و اکنون آثار آن از بین رفته است؟

فرمود : نه!
ولى در اینجا شهرى به وجود مى آید که آن را «حلّه سیفیّه» مى گویند و مردى از تیره بنى اسد آن را بنا مى کند و از این شهر مردمى پاک سرشت و مطهّر پدید مى آیند که در پیشگاه خداوند مقرّب و مستجاب الدعوه مى شوند.

زادگاه و ولادت

 

در شب ۲۹ رمضان ۶۴۸ ق. در این شهر(حله) فرزندى از خاندانى پاک سرشت ولادت یافت که از مقرّبان درگاه بارى تعالى قرار گرفت.
نامش حسن و معروف به علاّمه حلّى است.

نیاکان او از طرف پدر به اهالی مطهر می‌رسد و همچنین از طرف مادر با محقق حلی که دایی او بوده پیوند دارد.

خاندان و نسب علامه

مادرش بانویى نیکوکار و عفیف، دختر حسن بن یحیى بن حسن حلّى , خواهر محقق حلّى است و پدرش شیخ یوسف سدیدالدین از دانشمندان و فقهاى عصر خویش در شهر فقاهت حلّه است.

 

علاّمه حلّى از طرف پدر به «آل مطهّر» پیوند مى خورد که خاندانى مقدس و بزرگ و همه اهل دانش و فضیلت و تقوا بودند.
از آنها آثار و نوشته هاى گرانقدر به یادگار مانده که تا به امروز و در امتداد تاریخ مورد استفاده دانش پژوهان قرار گرفته است.
آل مطهّر به قبیله بنى اسد که بزرگترین قبیله عرب در شهر حلّه است پیوند مى خورند که مدت زمانى حکومت و سیادت از آنها بود.

 

آوازه علمی علامه در جوانی

 

جمال الدین حسن، ستاره پرفروغ «آل مطهّر» و شهر فقاهت حلّه هنوز مدّت زمانى از تحصیلش نگذشته بود که با ذوق سرشار خدادادى و علاقه وافر، به تمام دانش هاى بشرى مانند فقه و حدیث، کلام و فلسفه، اصول فقه، منطق، ریاضیات و هندسه مسلح گردید و تجربه لازم را به دست آورد.
آوازه فضل و دانش وى به سرعت در سرزمین حلّه و دیگر شهرها پیچید و در مجالس درس و محیط فرهنگى نام مقدسش را به نیکى و احترام یاد مى کردند و «علاّمه»اش مى خواندند.

 

علامه حلّى چون خورشید فروزان در آسمان فقاهت درخشید و دیگران از نور وجودش استفاده کردند. در شهر حلّه حوزه درس تشکیل داد و علاقه مندان و تشنه کامان معارف و علوم اهل بیت علیهم السلام از گوشه و کنار جذب آن شدند و از دریاى بى کرانش سیراب گشتند.

یکى از دانشمندان مى گوید : علامه حلّى نظیرى ندارد نه پیش از زمان خودش و نه بعد از آن. کسى که در مجلس درس او پانصد مجتهد تربیت شد.

 

زندگی و تحصیل علم

 

او در خردسالی با راهنمایی پدرش برای یادگیری قرآن به مکتب رفت و خواندن و نوشتن را در مکتب آموخت، سپس مقدمات و ادبیات عرب و علوم فقه، اصول فقه، حدیث و کلام را نزد پدرش شیخ یوسف سدید الدین و دایی‌اش محقق حلی آموخت. او در ادامه علوم منطق، فلسفه و هیئت را نزد استادان دیگرش به ویژه خواجه نصیر الدین طوسی فرا گرفت.

 

حمله مغولان به ایران و آخرین نفس های عباسیان

 

هنوز یک دهه از سن جمال الدین حسن نگذشته بود که با حمله وحشیانه مغولان رعب و وحشت سرزمین هاى اسلامى را در بر گرفت.
ایران در آتش جنگ مغولان مى سوخت و شعله آن دیگر نواحى را نیز تهدید مى کرد. در این میان مردم عراق دلهره عجیبى داشتند. هر لحظه ممکن بود لشکریان مغول از ایران به سوى عراق حرکت کنند و شهرهاى آنجا را یکى پس از دیگرى فتح نمایند.
بغداد پایتخت عباسیان آخرین روزهاى زوال خلافت عباسیان را مشاهده مى کرد. مردم از ترس احتمال حمله مغولان وحشى شهرها را خالى کرده و سر به بیابان گذاشته بودند.

 

شیعیان و مردم شهرهاى مقدس عراق چون کربلا، نجف و کاظمین به بارگاه ملکوتى ائمه معصومین روى آورده، در حرم امن اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام پناهنده شدند و حریم دل را آرامش مى دادند.

 

مردم حلّه نیز سر به بیابان و نیزارها گذاشته، بعضى به کربلاى معلاّ و نجف اشرف پناهنده شدند و چند نفرى هم در شهر ماندند که از جمله آنان سه نفر فقیه و دانشمند به نامهاى : شیخ یوسف سدیدالدین، سید مجدالدین بن طاووس و فقیه ابن العزّ بودند.
این دانشمندان در جایى جمع شدند و براى نجات شهرهاى مقدس کربلا، نجف، کوفه و حلّه درپى چاره اندیشى برآمدند و پس از گفتگوهاى زیاد و مشورت با یکدیگر به این نتیجه رسیدند که نامه اى نزد هولاکوخان پادشاه مغول بفرستند و از وى امنیت و آسایش براى شهرهاى مقدس عراق درخواست نمایند.

 

فروپاشی حکومت عباسیان و ورود مغولان به بغداد

 

سرانجام در سال ۶۵۷ ق. بغداد به دست هولاکو فتح گردید و «معتصم » آخرین خلیفه بنى عباس از بین رفت حوزه فرهنگ اسلام و مذهب شیعى در بغداد که از رونق بسزایى برخوردار بود متلاشى شد و بر شهرهاى عراق ترس و وحشت از مغولان سایه افکند.

 

پناه‌دادن علما و دانشمندان

 

ولى به رغم وحشیگری هاى مغولان دور از فرهنگ و با تلاش و همت بلند و درایت فقهاى شیعه در حلّه – بویژه شیخ یوسف سدیدالدین پدرجمال الدین حسن – و لطف و عنایت پروردگار، امنیت به شهر حلّه و شهرهاى مقدس عراق بازگشت و سرزمین حلّه پناهى براى فقها و دانشمندان شد.

 

از این پس حلّه تا اواخر قرن هشتم، به مثابه یکى از حوزه هاى بزرگ مذهب شیعى شناخته مى شد که طلاّب و اندیشمندان از گوشه و کنار مجذوب آن حوزه مى شدند. بدین گونه وطن جمال الدین حسن براى وى و دیگر دانش پژوهان در سایه صلح و آرامش و به دور از جنگ و خونریزى مهیّاى استفاده از محضر بزرگان و عالمان دین قرار گرفت.

عصر علاّمه حلی

 

عصر علامه را باید زمان توسعه فقه شیعه و حقانیت مذهب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و دوره پیشرفت تمدن و دانش در گوشه و کنار جهان اسلام نامید. چرا که علامه حلّى تلاش و کوشش خستگى ناپذیرى در نشر علوم و فقه اسلام بر طبق مذهب اهل بیت نمود و در فقه تحول و شیوه نوى را ارائه کرد.

 

وى اولین فقیهى بود که ریاضیات را به عنوان دانشى در فقه وارد کرد و به فقه استدلالى تکامل بخشید.

تأثیرى که دیدگاه فقهى، کلامى و آثار علامه گذارده بود محور بحث و تکیه گاه دانشمندان بر طبق نظرات فقهى فقها و دانشمندان شیعى بود.

در آن روزگار در بغداد و عراق خاندان جوینى حکومت مى کردند که گرچه از طرف پادشاهان مغول به بغداد و این منطقه گمارده شده بودند، بیش از سى سال فرمانرواى مطلق بودند و در ترویج دین مبین اسلام و تعظیم علما و نشر دانش و فضیلت ها و ترمیم خرابی هاى مغولان، هرچه توانستند دریغ نکردند.
به واقع اگر وجود آنان نبود آثارى از تمدن اسلام بر جاى نمى ماند.

 

حکیم ایرانی که مغولان را رام کرد!

 

در ایران نیز گرچه حاکمان مغول حکومت مى کردند و مدت زیادى رعب و وحشت و جنایت و خونریزى حکمفرما بود، رفته رفته از بى فرهنگى و خوى ستمگرى مغولان کاسته شد و این به سبب تأثیر فرهنگ مردم ایران و اسلام و نیز هوشیارى و سیاست وزراى لایق و شایسته اى نظیر خواجه نصیرالدین طوسى، یاور وحى و عقل و استاد علاّمه حلّى بود.

حضور چنین دانشمندان دلسوز فرهنگ اسلام و ملّت در دستگاه مغولان، در پیشرفت علم و جلوگیرى مغولان وحشى از تخریب و آتش سوزى مراکز فرهنگى و کتابخانه ها، نقش بسزایى ایفا کرد دانشمندانى که در انجام این مهم از آبروى خویشتن سرمایه گذاشتند و همچون شمع سوختند.

ماجرای طلاقی که پای علامه را به ایران باز کرد

 

ملاّ محمد تقی مجلسی در شرح «من لایحضره الفقیه» از جمعی از اصحاب نقل می کند که:

روزی شاه خدابنده به همسرش غضب کرد و در یک مجلس به او گفت:
«اَنْتِ طالِقٌ ثَلاثا؛ تو را سه طلاقه نمودم» (با توجّه به اینکه اگر مردی همسرش را سه طلاقه کند دیگر نمی تواند با او ازدواج کند، مگر آنکه او بامرد دیگری ازدواج نماید. و سپس آن مرد پس از آمیزش، او را (به اختیار خود) طلاق دهد، پس از پایان عدّه طلاق، شوهر اوّل می تواند با او مجدّدا ازدواج نماید).

شاه خدابنده از کار خود پشیمان شد، علمای بزرگ اسلام(تمام علمای مذاهب اربعه (اهل تسنن)) را به حضور طلبید و جریان را به آنان گفت و از آنان خواست تا راه حَلّی ارائه دهند.

همه علما گفتند:«هیچ راه حلی وجود ندارد جز اینکه همسر مطلّقه ات با مردی ازدواج کند و آن مرد بعد از آمیزش با او، او را طلاق دهد…». ” ۲۲ “.

شاه خدابنده گفت:«درهر مسأله ای، اختلاف و گفتگو وجود دارد آیا بین شما در این مسأله اختلاف نیست؟»
بنابر مذهب اهل تسنن فقهای اهل سنت به اتفاق گفتند: نه.

یکی از وزیران شاه گفت: من یکی از علما را می شناسم که در شهر «حلّه» سکونت دارد، به فتوای او اینگونه طلاق، باطل است (منظور او علاّمه حلّی بود).

شاه خدابنده برای علاّمه حلّی نامه نوشت و وی را احضار نمود.
علمای اهل سنت گفتند:«مذهب علاّمه حلّی باطل است، رافضی ها بی عقل هستند!! و برای شاه، صحیح نیست که چنین افرادی را دعوت کند» ولی شاه گفت:«حتما باید او بیاید و این مسأله، مورد بررسی قرار گیرد».

وقتی که نامه شاه خدابنده به علاّمه حلّی رسید، علاّمه احساس وظیفه کرد و رنج پیمودن راه طولانی را تحمّل نمود و خود را از حلّه به سلطانیّه (پنج فرسخی زنجان)رساند.

 

مناظره جنجالی علامه حلی با عالمان اهل‌سنت نزد پادشاه مغول

 

به دستور شاه خدابنده مجلس بزرگی تشکیل شد علمای برجسته چهار مذهب اهل تسنّن در آن مجلس حاضر شدند، سپس علاّمه وارد آن مجلس گردید، ولی هنگام ورود، کفشهای خود را به دست گرفت و سلام بر اهل مجلس کرد و در کنار شاه نشست.

علمای حاضر در مجلس به شاه گفتند:«آیا ما به تو نگفتیم که علمای رافضی ها، ضعف عقل دارند؟!».

شاه گفت: آنچه را که او در ورود به مجلس انجام داد از خودش بپرسید.

علما به علاّمه حلّی گفتند:

۱ – چرا هنگام ورود در برابر شاه خم نشدی و سجده نکردی؟ و آداب مجلس را رعایت ننمودی؟

علاّمه در پاسخ گفت:«رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله عالیترین مقام حکومت را داشت و مردم تنها برای او سلام می کردند نه اینکه او را سجده کنند قرآن کریم می فرماید:
(… فَاِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتا فَسَلِّمُوا عَلَی اَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِاللّهِ مبارَکَةً طَیِّبَةً…). ” ۲۳ “.

«پس هنگامی که داخل خانه ای شدید، بر خویشتن سلام کنید، سلام و تحیّتی از سوی خداوند، سلام و تحیّتی پربرکت و پاکیزه».

 

و همه علمای اسلام اتفاق دارند که سجده برای غیر خدا، جایز نیست.

 

۲ – گفتند:«چرا رعایت ادب نکردی و در کنار شاه نشستی؟».

علاّمه در پاسخ گفت:«در مجلس جز در کنار شاه، جای خالی نبود» (هرچه علاّمه می گفت، مترجم گفتار او را برای شاه ترجمه می کرد).

 

۳ – گفتند:«چرا کفشهای خود را به دست گرفته و همراه خود آوردی؟ این کار را هیچ عاقلی نمی کند».

علاّمه گفت: ترسیدم پیروان مذهب حنفی آن را بدزدند چنانکه ابوحنیفه کفش رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را دزدید.

علمای حنفی گفتند: این تهمت را نزن، در زمان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله هنوز ابوحنیفه متولّد نشده بود.

علاّمه گفت:«فراموش کردم شافعی این دزدی را کرد».

علمای شافعی فریاد زدند: تهمت نزن که تولّد شافعی روز وفات ابوحنیفه بود.

علامه گفت:«اشتباه کردم مالک این دزدی را کرد».

علمای مالکی فریاد زدند: ساکت باش! بین مالک و پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله بیش از صد سال فاصله بود.

علاّمه گفت:«پس احمد حنبل دزدید».

علمای حنبلی، منکر شده و مثل سایرین پاسخ دادند.

در این هنگام، علاّمه رو به شاه خدابنده کرد و گفت:
«دانستی که به اعتراف خود علمای اهل سنت هیچ یک از رؤسای چهار مذهب در زمان پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله نبودند، پس این چه بدعتی است که اینان درآوردند و در میان مجتهدین خود، چهار نفر را انتخاب نموده اند و اگر مجتهدی از آنان اعلم و افقه و اتقی باشد، ولی فتوایش ‍ برخلاف فتوای آنان باشد، به قول او عمل نمی کنند؟!».

عالمی که پادشاه مغول را شیعه کرد

 

شاه خدابنده به علمای اهل تسنن رو کرد و گفت:«به راستی هیچ کدام از رؤسای مذهب چهارگانه در زمان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نبوده اند؟».

آنان گفتند: آری. (نبوده اند)

در اینجا بود که علاّمه گفت:«جامعه شیعه، مذهب خود را از امیرمؤمنان علی علیه السلام گرفته که آن حضرت جان پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله و پسر عمو و برادر و وصیّ آن حضرت بود».

شاه خدابنده گفت: از این حرفها بگذرید من شما را برای امر مهمی دعوت کرده ام و آن اینکه:«آیا سه طلاق در یک مجلس واقع می شود؟».

علاّمه گفت: طلاق شما باطل است؛ زیرا شروط آن محقّق نشده است؛ چون یکی از شرایط آن استماع دو نفر عادل است، آیا دو نفر عادل شنیده است؟.

شاه گفت: نه.

علاّمه گفت:«بنابراین، طلاق واقع نشده است و همسر شما بر شما حلال است» (به علاوه سه طلاق در یک مجلس حکم یک طلاق را دارد).
( زندگی که مسخره بازی نیست تاهربارکه عصبانی شدی تصمیمی بگیری)

سلطان خدا بنده انقدر علاقمند به علامه حلی شد . سپس به بحث و مناظره با علمای مجلس پرداخت و همه آنان را مجاب کرد، شاه خدابنده در همان مجلس مذهب تشیّع را قبول کرد.

 

خیر و برکت علاّمه در ایران

به راستی علاّمه حلّی چه خدمت بزرگی کرد که اگر هیچ فضیلتی جز این، برای او نبود، بر عظمت مقام او، بر سایرین کفایت می کرد.

و از آن پس علاّمه، مورد علاقه مخصوص سلطان محمد خدابنده واقع شد و از امکانات حکومت به نفع اسلام و تقویت ارکان تشیّع، کمال استفاده را نمود.

 

سلطان گفت یک کتابی بنویس از تشیع بیشتر بدانیم . علامه حلی کتاب «مفتاح الکرام» را نوشت .
این کتاب باعث شد تمام سران و تمامی مغول ها شیعه شدند و خواهرزاده او خانم گوهرشاد خاتون به عشق امام هشتم‌علیه‌السلام صحن گوهرشاد را در مشهد ساخت.

سلطان خدا بنده انقدر شیفته علامه شد که گفت باید من هرجا میروم شما با شاگردان خود دنبال من باشی تا من از زیارت شما محروم نباشم .

گنبدی که برای تدفین پیکرامیرالمؤمنین علیه‌السلام ساخته شد!

 

واین تاثیر علامه بر شاه مغول بود که باعث شد در شاه مغول در زنجان بنای فیروزه ای سلطانیه به عشق امیرالمؤمنین علیه‌السلام بسازد .
قصد سلطان محمد خدا‌بنده از بنای این گنبد باشکوه و خارق‌العاده که در ۳۰ کیلومتری شهر زنجان قرار دارد و بزرگترین گنبد آجری جهان محسوب می‌شود این بود که پیکر مطهر حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام را به آنجا منتقل سازد.

شبی که می خواست به نجف برود حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام را در خواب می بیند و حضرت با زبان فصیح ترکی به او فرمودند : (سلطان خدا بنده سَندَکی سَندَه . مَندَکی مَندَه . ) (سلطان خدا بنده مال تو مال خودت . مال من هم مال من )

پادشاه اولجایتو پس از منصرف شدن از انتقال پیکر مطهر امیرالمؤمنین علیه‌السلام ، مقادیری از خاک نجف و کربلا به سلطانیه انتقال داد و در ساخت قسمتی از گنبد استفاده کرد که به تربتخانه مشهور است، پادشاه وصیت کرده بود که در سردابه دفن شود که دو سال بعد از اتمام ساخت گنبد در سن ۳۴ سالگی بر اثر بیماری درگذشت و لذا سلطان خدابنده را در همان بنای سلطانیه دفن کردند.

گرایشات مذهبی اولجایتو(سلطان محمد خدابنده)

 

مادر سلطان محمد خدابنده مسیحی بود و او را در کودکی غسل تعمید داده و نیکلا نامید ولی خدابنده پس از مرگ مادر با زنی مسلمان ازدواج کرد و همان آن او را مسلمان(سنی) نمود. خدابنده بر اثر نفوذ علمای حنفی خراسان، شعبه حنفی از مذاهب اربعه تسنن را پذیرفت و رسماً مسلمان شد؛ و نام خلیفه اول را بر مسکوکات نقش نموده؛ به تشویق علمای این شعبه پرداخت.

علاقه اولجایتو به مذهب حنفی به تدریج علمای این مذهب را در اظهار و بدگوئی به مذاهب دیگر اسلام و آزار پیروان آنها جری ساخت.

در صورتیکه خود اولجایتو مردی متعصب نبود و به همین جهت به تشویق خواجه رشید‌الدین فضل ‌الله که از مذهب شافعی پیروی داشت نظام‌الدین عبدالملک مراغه‌ای شافعی را به سمت قاضی القضاتی کل ایران منصوب کرد و عموم اهل مذاهب را تحت امر او قرار داد.

هر قدر بعدها سعی کردند که او را از این راه برگردانند و نفوذ شیعیان را کم کنند قادر نیامدند.

نقش سلطان محمد خدابنده (اولجایتو) در رونق تشیع

 

مذهب شیعه در زمان او رونق بسیار یافت و جماعتی از علمای این مذهب که در بحرین و عراق عرب متواری بودند به تدریج از خود جنبشی بروز دادند و کتب بسیار در رد عقائد مخالفین و اقامه مراسم تشیع به رشته تألیف آوردند و زمینه قوی برای دوره‌های بعد تهیه دیدند و در این کار دخالت علامه حلی از همه بیشتر است.

 

سلطان، تشیع را اختیار کرد و جماعتى را به سوى اقلیم‏ها و شهرها گسیل داشت، تا آنکه بنام ائمه اثنا عشر خطبه بخوانند، و نام آنها را در مساجد و معابد بنویسند.

 

و عجیب اینکه شاه خدابنده و علاّمه حلّی هردو در یک سال، یعنی سال ۷۲۶ هجری قمری از دنیا رفتند!

 

بازگشت به حله و فوت علامه

 

علامه پس از مرگ سلطان محمد خدابنده و پس از زيارت بيت الله الحرام به حله بازگشت و در سن ۷۸ سالگی در روز شنبه ۲۱ محرم الحرام سال ۷۲۶ هجری قمری دار فانی را وداع گفته و به لقاء الله شتافت.
پیکر پاك و مقدسش را به نجف آورده و در جوار حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام – در حرم مطهرعلوی – به خاك سپردند و آنان كه به زيارت مرقد مقدس مولی اميرالمؤمنين علی عليه السلام مشرف مي‌شوند، كنار قبر علامه حلی توقفی كرده و عرض ادب می‌كنند.

 

 

وصيت نامه زيبای علامه حلی به فرزندش

علامه حلی در آخر كتاب قواعد الاحكام وصيتی دارد برای فرزندش كه اين وصيت شامل محاسن اخلاقی است.

قسمتهائی از اين وصيت بسيار جالب علامه را در اينجا نقل مي‌كنيم:

 

… تو را وصيت مي‌كنم – همچنان كه خداوند وصيت را بر من واجب كرده است – به تقوای پروردگار زيرا تقوی سنتی است پابرجا و استوار و فريضه‌ای است واجب و لازم و سپری است نگهدارنده و ذخيره‌ای است جاودان و بهترين چيزی است كه انسان برای روز رستاخيز تهيه مي‌كند…
دستورات الهی را اجرا كن و آنچه خدا را راضی كند انجام ده…
اوقات خود را در فراگرفتن فضيلت های علمی صرف كن، و همواره كوشش كن از سرازيری نقصان به اوج كمال بالا روی و از فرودگاه جهل به قله عرفان اوج گيري.
و تو را وصيت مي‌كنم به نيكی كردن و برادران را ياری نمودن و در مقابل بدی احسان كردن و نيكوكاران را ممنون شدن. و زنهار از دوستی با فرومايگان و نادانان بلكه بايد همواره يار دانشمندان و همنشين فضلا باشی زيرا اين همنشينی، استعداد تو را برای تحصيل كمال بر مي‌انگيزد و ملكه‌ای برای تو می‌شود كه مجهولات خود را دريابی.
و بايد امروز تو بهتر از ديروزت باشد و تو را نصيحت می‌كنم به بردباری و توكل و رضايت. در هر روز و شب نفس خود را محاسبه كن.
بسيار استغفار كن خدا را… و بر توست كه نماز شب را بپا داری زيرا رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بر آن اصرار كرد و فرمود: هر كس شب خود را با نماز شب به پايان رسانيد و سپس مرد بهشت برای او است.

و بر تو باد به نيكی و احسان به خويشاوندان (صله رحم) زيرا عمر را زياد مي‌كند. و تو را به اخلاق نيكو وصيت مي‌كنم.

پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: انكم لن تسعوا الناس باموالكم فسعوهم باخلاقكم.
مردم را با اموال خود نمی‌توانيد راضی كنيد، پس آنان را با اخلاقتان خشنود نمائيد.

به ذريه حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله نيكی كن زيرا خدای تبارك و تعالی وصيت خود را نسبت به آن‌ها تاكيد فرموده است و خوبی به آنان را پاداش رسالت و هدايت حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله قرار داده است.

قل لااسئلكم عليه اجرا الا المودة فی القربي.
بگو (ای پيامبر) من از شما پاداشی نمي‌خواهم جز محبت و مودت در حق خويشاوندان…

فقهاء و دانشمندان را تعظيم و تكريم كن زيرا رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: من اكرم فقي‌ها مسلما لقی الله يوم القيامة و هو عنه راض و من اهان فقي‌ها مسلما لقی الله يوم القيامة و هو عليه غضبان.
هر كس فقيه مسلمانی را گرامی بدارد روز قيامت خدا را در حالی ملاقات مي‌كند كه از او راضی باشد و هر كس فقيه مسلمانی را اهانت كند خدا را در روز قيامت درحالی ديدار مي‌كند كه بر او غضب كرده باشد…

و زنهار از مخفی نگهداشتن و كتمان علم و آن را از شايستگان منع كردن خداوند مي‌فرمايد:
ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدي من بعد ما بيناه للناس في الكتاب اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون. (سوره بقره – ۱۵۹)
آنان كه آياتي را كه برای راهنمائی مردم فرستاديم و بعد از آنكه برای هدايت مردم در كتاب بيان كرديم پنهان می‌كنند آنان را خدا و تمام لعن كنندگان لعن مي‌كنند…

 

قرآن عزيز را تلاوت كن و در معانی آيات بينديش و دستورات و منهيات آن را اطاعت كن.
اخبار و احاديث حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله و آثار آن حضرت را دنبال كن و در معانی آن‌ها بحث و بررسی و دقت نظر داشته باش و من برای تو كتابهای بسياری را به يادگار گذاشتم كه به تمام آن‌ها می‌توانی مراجعه كنی و بهره‌مند شوی.
و اما آنچه برای من و به نفع من می‌توانی انجام دهی اينكه با من پيمان ببندی كه در بعضی از وقات برای من از خدا طلب مغفرت كنی و ثواب برخی از اطاعت‌ها را به من ببخشی و از ياد من كم نكنی كه وفاداران تو را به بی‌وفائی نسبت دهند و همچنين بيشتر از حد مرا ياد نكنی كه انديشمندان تو را به عجز و ناتوانی نسبت دهند بلكه در خلوت بياد من باش و پس از نماز‌هايت برای من دعا كن…

مطالب بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *