پس از شهادت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) در ماه صفر سال یازدهم هجری، عدهای بر خلاف بیعتی که با ایشان و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در غدیر خم کرده بودند، خلافت را از مسیر اصلی خود خارج کرده و آن را غصب نمودند.
هنگامی که اميرالمؤمنين (علیهالسلام)، با دلی غمگین در حال غسل، کفن و دفن پیامبر اسلام بود، غاصبین خلافت برای تعیین جانشین در سقیفه جمع شده بودند، در شب اول ربیع بدن مبارک پیامبر اسلام توسط اميرالمؤمنين (علیهالسلام) دفن شد و طبق وصیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به جمعآوری قرآن روی آورد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به اميرالمؤمنين (علیهالسلام) فرموده بودند: «علی جان، تا سه روز از خانه خارج مشو و قرآن را جمعآوری کن.»
عدهای از اصحاب باوفای رسول خدا نیز به نشانۀ اعتراض به ماجرای سقیفه در خانۀ حضرت زهرا (علیهاالسلام) تحصن کردند. به دنبال این تحصن، هواداران ابوبکر به دستور او به صورت مسلحانه به در خانۀ اميرالمؤمنين (علیهالسلام) آمده و ساکنان آن خانه را تهدید و ارعاب نمودند که این عمل منجر به شکست تحصن به فرمان اميرالمؤمنين (علیهالسلام) برای جلوگیری از پیشامد ناگوار شد.
مجدد به دستور دستگاه خلافت و با هدف بیعت گرفتن از اميرالمؤمنين (علیهالسلام)، به خانۀ ایشان هجوم برده شد که در این هجوم، در خانه آتش زده شد و حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) که پشت در بودند در اثر ضربه به در توسط عمر بن خطاب مجروح شده و جنینی که در رحم داشتند سقط نمودند.
همچنین اميرالمؤمنين (علیهالسلام) را به زور از خانه خارج نموده و به مسجد برای بیعت اجباری بردند.
در جریان هجوم مهاجمین و غاصبین به خانۀ اميرالمؤمنين (علیهالسلام) آنان در سه مرحله هجوم خود را عملی ساختند.
- هجوم اول: شکستن تحصن و پراکنده کردن متحصنین و معترضین و یاران از خانۀ اميرالمؤمنين (علیهالسلام)!
- هجوم دوم: تهدید اهل خانه و ارعاب مردم توسط حکومت به واسطۀ عربدهکشیها و قدرتنماییها!
- هجوم سوم: به آتش کشیدن در خانۀ حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) توسط مهاجمین و ضرب و جرح حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) و صدمات و لطمات وارده بر آن حضرت (سلاماللهعلیها) توسط آنان و سقط حضرت محسن (علیهالسلام) و بیرون کشاندن اجباری اميرالمؤمنين (علیهالسلام) از خانه توسط مهاجمین و تهدید ایشان به قتل!
تحصن اعتراضی در خانۀ حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها)
در تاریخ اشارۀ دقیقی به تعداد افراد متحصن در خانۀ اميرالمؤمنين (علیهالسلام) نشده است، ولی در روایتی، مخالفین ابوبکر به تعداد دوازده نفر نام برده شده اند.
شیخ صدوق مینویسد: «کسانی که با عمل أبوبکر و نشستن او در مسند خلافت مخالفت نمودند و او را انکار کردند، و به جانشینی اميرالمؤمنين (علیهالسلام) اقرار و تصریح نمودند، دوازده نفر از مهاجرین و انصار بودند. اما درشمار این افراد، کسانی که در خانۀ حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) حضور داشتند، سلمان فارسی، مقداد بن اسود، ابوذر غفاری و زبیر بن عوام بودند. عمر بن خطاب به همراه برخی افراد از جمله خالد بن ولید و أسید بن حضیر و سلمة بن أسلم به در خانۀ حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) آمدند.»
طبری مینویسد: «عمر بن خطاب گفت: به خدا قسم! خانه را بر شما به آتش میکشم، یا اینکه برای بیعت خارج شوید.[۱] در این هنگام زبیر بن عوام به همراه عدهای از متحصنین به بیرون خانه رفتند و با شمشیر بیرون از غلاف به مقابله با مهاجمین پرداختند. ولی در این هنگام پای زبیر لغزید و بر زمین افتاد و خالد بن ولید از پشت سنگی به زبیر زد که منجر به افتادن شمشیرش شد. و عمر شمشیر را برداشت و شکست.[۲] مهاجمین حمله بردند و او را دستگیر کردند و سایر متحصنین را همچنین یکی پس از دیگری محاصره و سپس دستگیر کردند. سپس حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) بیرون آمد و آنان را تهدید به نفرین کرد. پس آنان برای مدتی عقبنشینی کردند تا دستور بعدی صادر گردد. حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) با توجه به لزوم حفاظت از جان امیر مؤمنان (علیهالسلام)، دستور خروج برخی دیگر از افراد متحصن را صادر کرد و فرمود: متحصنین دیگر به خانۀ حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) بازنگشتند و مهاجمین، آنان را برای بیعت اجباری نزد ابابکر بردند.»[۳]
اهل سقیفه به دنبال بیعت از اميرالمؤمنين (علیهالسلام)
مهاجمین و اصحاب سقیفه در پی اولین هجوم دسته جمعی، موفق شدند حصر را بشکنند و یاران و متحصنین پیرامون اميرالمؤمنين (علیهالسلام) در خانۀ حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) را به نوعی فراری دهند.
این بار ترس آنها از این بود که مردم مدینه از آنجایی که از نزدیک شاهد جریان هستند، شورش نکنند و در دفاع از اهل بیت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) اقدامی انجام ندهند. پس ثمرۀ هجوم دوم، منصرف کردن مردم نظارهگر مدینه از این اقدام بود. چون تجربه برای مهاجمین نشان داده بود که در هجوم اول وقتی عمر بن خطاب برای آتش زدن خانه اقدام کرد، و اهل خانه را به سوزاندن تهدید نمود، در این هنگام مردم مدینه خطاب به او گفتند: « تو قصد آتش زدن خانۀ فاطمه (سلاماللهعلیها) را داری در حالی که در این خانه دختر و فرزندان و آثار و یادگاران حضرت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) هستند؟ تا جایی که عمر در مقابل اعتراض مردم قدری عقبنشینی کرد و در مقابل مخالفت مردم گفت: "آیا پنداشتید که من این کار را انجام میدهم؟ خواستم فقط با این عمل اهل خانه را بترسانم!"[۴]
وقتی میدان کاملاً از حامیان اميرالمؤمنين (علیهالسلام) خالی شد، پس اهل سقیفه توانست با قلدری تمام شروع به عربدهکشی و قدرتنمایی کنند که این عمل به نوعی باعث رعب مردمانی شد که در آن روز در آنجا تجمع کرده بودند ولی جرئت مخالفت نداشتند.»
هجوم اصلی و جسارت به حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)
در این یورش عمر بن خطاب به همراه بسیاری از مهاجمین بر در خانۀ حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) تجمع کردند.
علامه مجلسی مینویسد: «عمر با جمع کثیری از افراد خود، به منزل اميرالمؤمنين (علیهالسلام) آمد و از اميرالمؤمنين (علیهالسلام) درخواست کرد که از خانه خارج شود، که اميرالمؤمنين (علیهالسلام) از خروج ابا کرد و عمر در این هنگام آتش و هیزم طلب کرد.»[۵]
در این هجوم نه از دفاع متحصنین خبری بود و نه از اعتراض مردم مدینه!
شهرستانی مینویسد: «در آن روز غیر از اميرالمؤمنين (علیهالسلام) و فاطمه (سلاماللهعلیها) و حسنین (علیهماالسلام) کسی در خانه نبود.[۶] در این هنگام عمر فریاد زد: "به خدا قسم آتش را بر شما مسلط میکنم."[۷] پس در این هنگام حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) بر آنها خارج شد و پشت در ایستاد و خطاب به عمر فرمود: "در تمام عمر خود هیچ قومی را نمیشناسم که بیوفاتر و بیعاطفهتر از شماها باشند، جنازۀ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) را نزد ما گذاشته و سرگرم کار خود و به دست آوردن خلافت شدید، نه مشورتی با ما نمودید و نه کمترین حقّی برای ما قائل شدید، گویا شما هیچ اطّلاعی از فرمایش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در روز غدیر خم نداشتید؟ به خدا سوگند در همان روز آنچنان امر ولایت را محکم ساخت که جای هر طمع و امیدی برای شما باقی نگذاشت، ولی شما آن را رعایت نکرده و هر رابطهای را با پیامبرتان قطع نمودید. البته خداوند متعال میان ما و شما حکم خواهد فرمود."[۸]
عمر که ترس از تحریک و شورش مردم داشت، مجدد شروع به عربدهکشی کرد.»
عمر بن خطاب تهدید خود را عملی کرد و درِ خانۀ فاطمه (سلاماللهعلیها) را آتش زد و وارد خانه شد و وقتی با مقاومت فاطمه (سلاماللهعلیها) روبهرو گردید با غلاف شمشیر به پهلوی او زد.[۹]
همچنین در کتاب اثبات الوصیه منسوب به علی بن حسین مسعودی مورخ قرن چهارم هجری قمری آمده است: «به خانه هجوم بردند و درِ آن را آتش زدند و اميرالمؤمنين (علیهالسلام) را به زور بیرون بردند و سرور زنان را پشت در فشار دادند، بهطوری که محسن سِقط شد.»[۱۰]
منابع
[۱] تاریخ طبری، ج۲، ص۴۴۳.
[۲] الاختصاص شیخ مفید، ص۱۸۶.
[۳] المصنّف شیخ صنعانی، ج۷، ص۴۳۳.
[۴] بحار الانوار مجلسی، ج۲۸، ص۲۰۴.
[۵] بحار الانوار مجلسی، ج۲۸، ص۲۰۴.
[۶] الملل والنحل شهرستانی، ج۱، ص۷۱.
[۷] تاریخ طبری، ج۲، ص۴۴۳.
[۸] بحار الانوار مجلسی، ج۲۸، ص۲۰۴.
[۹] سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۱۵۰.
[۱۰] مسعودی، اثبات الوصیة، ۱۳۸۴ش، ص۱۴۶.





یک پاسخ
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک اللهم العن قاتلیک و ظالمیک و ضاربیک و غاصبی حقک یا مولاتی یا فاطمة الزهرا سلام الله علیها اللهم العن قاتلی وظالمی حجة الله علی حجج الله