طلب یاری حضرت زهرا از مردم مدینه

طلب یاری حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) از مردم مدینه به همراه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)

پس از شهادت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) برای دفاع از حق امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و احقاق حق فدک، به همراه همسر و فرزندانشان به در خانه‌های مهاجرین و انصار می‌رفتند و از آن‌ها برای یاری، حمایت طلب می‌کردند.

حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) با یادآوری پیمان آن‌ها با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) مبنی بر حمایت از اهل بیت (علیهم‌السلام) از آن‌ها درخواست می‌کردند که به یاری حق بشتابند و از غصب خلافت توسط دیگران جلوگیری کنند.

 

شیخ مفید می‌نویسد: «امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) را بر مرکبی سوار می‌کرد و چهل روز آن حضرت را بر در خانۀ مهاجران و انصار می‌برد.

حتی امام حسن (علیه‌السلام) و امام حسین (علیه‌السلام) نیز همراهش بودند.

 

حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) خطاب به آنان می‌فرمود:

«ای مهاجران و ای انصار! خدا را یاری کنید.من دختر پیامبر شما هستم.

شما در روزی که با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) بیعت کردید، متعهد شدید که از آن چیزی که خود و فرزندانتان را حفظ می‌کنید او و فرزندانش را نیز محافظت کنید. پس حال به بیعتتان با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) عمل نمایید.»

اما هیچ‌کدام از آنان پاسخ او را نداد و یاری اش نکرد.

 

حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) برای درخواست یاری نزد معاذ بن جبل رفت.

حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) به او فرمود:

«ای معاذ بن جبل! من نزد تو آمدم و طلب یاری دارم تا به آنچه با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) بیعت کردی، ذریه‌اش را یاری نمایی!

و آنچه از خود و فرزندانت دفع می‌کنی از آنان نیز دفع کنی!

اکنون ابوبکر فدک را غصب کرده و نمایندۀ مرا از آن اخراج نموده است.»

معاذ گفت: «فَمَعِی غَیرِی؟»

آیا غیر از من کسی هست؟

حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) فرمود:

«لاَ! مَا أَجَابَنِی أَحَدٌ!»

«نه! کسی مرا اجابت نکرد.»

معاذ گفت: «فَأَینَ أَبْلُغُ أَنَا مِنْ نُصْرَتِک؟ مَا یبْلُغُ مِنْ نُصْرَتِی أَنَا وَحْدِی!»

« من کجا توان یاری شما را دارم؟ من به‌تنهایی نمی‌توانم شما را یاری بدهم!»

حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) فرمود:

«وَ اَللَّهِ لاَ أُکلِّمُک کلِمَةً حَتَّی أَجْتَمِعَ أَنَا وَ أَنْتَ عِنْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ثُمَّ اِنْصَرَفَتْ

به خدا قسم! کلمه ای با تو حرف نمی‌زنم تا من و تو نزد رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) جمع شویم.»

سپس حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) از نزد معاذ رفت.

 

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) با این کار حجت را با همه تمام کرد.

حتی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بعدها در جمله‌ای فرمودند: «به خدا قسم! من از جنگ با شما از جان خود نمی‌ترسم، ولی اگر چهل نفر یاور داشتم، حق خود را از شما می‌ستاندم.»

 

 

منابع

  • الاختصاص شیخ مفید، ص۱۸۳
  • الاحتجاج طبرسی، ج۱، ص۸۳

 

مطالب بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *